امروز: یکشنبه 9 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
لینک دوستان
بلوک کد اختصاصی

ادبیّات معاصر دکتر قیصر امین پور

ادبیّات معاصر دکتر قیصر امین پوردسته: تاریخ و ادبیات
بازدید: 39 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 267 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 500

تحقیقات انجام شده درباره ی دکتر قیصر امین پور آن اندازه حائز اهمیّت است که در ثبت وقایع اجتماعی و تاریخی سهم بزرگی را بر عهده می گیرد و تعهّدات شاعر را در موارد اشعار دفاع مقدّس و اشعار آیینی به اثبات می رساند و کمکی است برای دانش جویانی که در رشته ادبیّات به تدریس مشغولند تا شاید فضای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی شاعر را بهتر درک کرده ودانش آموزان نی

قیمت فایل فقط 12,900 تومان

خرید

ادبیّات معاصر دکتر قیصر امین پور

طرحنامه ی تحقیق

الف ) اهمیّت تحقیق

تحقیقات انجام شده درباره ی دکتر قیصر امین پور آن اندازه حائز اهمیّت است که در ثبت وقایع اجتماعی و تاریخی سهم بزرگی را بر عهده می گیرد و تعهّدات شاعر را در موارد اشعار دفاع مقدّس و اشعار آیینی به اثبات می رساند و کمکی است برای دانش جویانی که در رشته ادبیّات به تدریس مشغولند تا شاید فضای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی شاعر را بهتر درک کرده ودانش آموزان نیز با این شاعر شهیر که کم و بیش در کتب دبیرستانی معرّفی می شود آشنایی لازم را پیدا نمایند و به درک بیشتر مضامین و محتوای شعری این شاعر پی ببرند .

ب ) هدف از تحقیق

شعر و ادبیّات از دیرباز در ممالک شرقی از اهمیّت والایی برخوردار بوده است امّآ آن شاعری ماندگار است که افکار والایی داشته باشد و برای دفاع از میهن و آرمان های اسلامی ، مایه گذاشته باشد . برخلاف اعتقادات گروهی از روشنفکران که قیصر را جزو گروههای خاصّی معرّفی کرده بودند ، با این تحقیق گرد و غبار این اتّهامات از دامن این شاعر پاک می گردد و مردمی تر نمود پیدا می کند .

زیرا او هم شاعر کودکان و نوجوانان است ، هم شاعر ولایی و آیینی و هم شاعر جبهه و جنگ بنابراین یکی از ماندگارترین چهره های شعر و ادبیّات معاصر می باشد .

ج ) روش شناسی تحقیق :

 روش تحقیق بر اساس : گردآوری فیش های اطّلاعاتی از منابع و مآخذ ، مجلّات علمی استفاده از کتابخانه ها ، کمک از اینترنت و بانک های اطّلاعاتی و درآخر روش توصیفی و کاربردی        می باشد .

د ) پیشینه ی تحقیق :

 تا آن جا که اطّلاعات و معلومات من اجازه می دهد این مقوله با کم و کیف و شیوه های خاصّی که در پیش گرفته شده است سابقه ندارد . هر چند مقاله های مختلفی درست بعد از درگذشت مرحوم قیصر امین پور ارائه شد امّا هر یک به بُعدی از ابعاد شخصیّتی ، افکاری ، محتوایی و فرمالیستی شعر او پرداخته بودند و همین اواخر دانشجوی مصری ، خانم امیره عبدالحکیم مصطفی ، عنوان پایان نامه ی خود را « جمالیّات الاداء الغوی فی شعر قیصر امین پور » و ترجمه المجموعه الشعریه ( یا نگاهی به گل ها همه آفتاب گردانند ) انتخاب کرده است که در دانشگاه منوفیه مصر مراحل پایانی تدوین را           می گذراند .

در ضمن رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مصر اخیراً در حال تمهید مقدّمات سفر علمی برای نویسنده ی این پایان نامه به ایران بودند تا از نزدیک با شخصیّت ادبی این شاعر گرانمایه و آثار ادبی او آشنا شود و بر غنای علمی رساله اش بیفزاید امّا متأسّفانه با در گذشت دکتر قیصر امین پور ، این نویسنده باید در آثار گرانقدر ایشان تفحّص نماید .

یکی دیگر از پژوهندگان این موضوع دانشجویی به نام شایسته دستخط گشتی می باشد که بر روی عنوان« اصالت زیبایی شناسی در اشعار قیصر » در مهر ماه 1383 کار کرده است امّا تا کنون بر روی جنبه های مختلف این شاعر تحقیقی صورت نگرفته است .

نقد چیست ؟

 نقد در نزد قدما با آن چه امروزه از آن استنباط می شود متفاوت است . در نزد قدما مراد از نقد معمولاً این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلاً در این که الفاظ آن چه وضعی دارند یا معنی آن بر گرفته از اثر دیگری است و به طور کلی از فراز و فرود لفط و معنی سخن می گفتند و این معنی از خود لغت نقد فهمیده می شود زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است . توضیح این که در ایّام باستان کلّاً دو نوع پول بود . پول نقره ( درم ) و پول طلا ( دینار ) گاهی در دنیا تقلّب می کردند و به آن مس می آمیختند و در این صورت عیار طلا پایین می آمد . در روزهای نخست تشخیص مس مخروج با طلا با چشم میسّر نبود . البتّه بعد از گذشت مدّتی ، مس اندک اندک سیاه می شد 1 چنان که حافظ فرموده است :

خوش بود گر محک تجربه آید به میان                            تا سیه روی شود هر که در اوغِش باشد

به سکّه ی تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این می گفتند . چنانکه حافظ فرموده است :

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد                            آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

لذا در معامله های کلان ، زر را به صرّاف عرضه می کردند تا درجه ی خلوص زر را مشخص کند . در بازار صرّاف با محکی که به سکّه می زد درستی یا نادرستی آن را مشخص می کرد و عیار آن را             می سنجید . لذا در مقام تشبیه آثار ادبی را هم به طلا مانند کرده اند که ممکن است مغشوش باشد و نقّاد آن خالصی ها را با محک نقد ادبی مشخص می کند . بدین ترتیب چنان که اشاره شد کار منتقدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است . جامی در سجه الابرار به منتقدان می گوید :

عیب جویی هنر خَود کردی              عیب نادیده یکی صد کردی

گاه بر راست کشی خط گزاف          گاه بر وزن زنی طعن رخاف

گاه بر قافیه کان معلول است            گاه بر لفظ که نامقبول است

گاه نابرده سوی معنی پی                         خرده گیری ز تعصّب بروی

در غرب باستان هم چنین بوده است «  فرهنگ وبستر »ذیلِ «criticism» می نویسد عمل نقّادی که معمولاً عیب جویی است . جالب این است که این واژه نیز در ارتباط criterion ( از اصل یونانی krinein به معنی سنجش است ) که به معنی محک است اما در دوران جدید نقد نقاط قوّت مطرح است . لذا منتقد ادبی می کوشد با تجزیه و تحلیل آن اثر ادبی ، اولّاً ساختار و معنی آن را برای خوانندگان روشن کنند و ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی شده است توضیح دهد . لذا نقد ادبی از یک سو به کار گرفتن قوانین ادبی در توضیح اثر ادبی است و از سوی دیگر کشف آیین های تازه ی ممتازی است که در آن اثر مستقر است . (الیوت) نقد شناس معروف در مقاله ی سنّت و استعداد فردی می گوید : قوانین ادبی مجموعه ی بسته ای نیستند و تعبیر و تفسیر ما از آثار کهن ، مدام آن ها را دگرگون           می کند . 2

نقد ادبی کاری خلّاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه ی صاحب اثر باید دارای ذوق و خلّاقیت باشد در حالی که نویسنده و شاعر ضرورتاً اهل فضل و آشنا به همه ی فوت و فن های علوم ادبی نیست حال آن که منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آن ها به عنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علّو آن اثر ادبی بهره گیرد .بدین ترتیب می توان به اهمیّت نقد ادبی در گسترش ادبیات و متعلّقات آن پی برد زیرا با نقد ادبی اوّلاً همواره ادبیات و علوم ادبی متحوّل و زنده می ماند زیرا منتقد در بررسی آثار والا از آن بخش از ابزارهای ادبی استفاده می کند که کار آمد است و خود به خود برخی از ابزارهای علمی و فنّی فرسوده از دور خارج می شوند و ثانیاً با بررسی آثار والا معاییر و ابزارهای جدیدی را کشف می کند و به ادبیّات کشور خود ارزانی می دارد . خوانندگان به کمک منتقدان ادبی معاییری به دست می آورند که آثار والا را بشناسند و بدین ترتیب به آثار سطحی وقعی ننهند و این باعث می شود که جریان فرهنگی و هنری و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و صاحبان رأی و اندیشه و ذوق و نبوغ ، مقام           شایسته ی خود را باز یابند .

منتقد در تجزیه و تحلیل های خود علل برجستگی این آثار را برای مردم توضیح می دهد و در این صورت گویی غیر مستقیم به مردم می فهماند که چه آثاری فاقد ارزشند .

در کشورهایی که نقد ادبی رواج و اهمیّت بیشتری دارد ، وضع نویسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولاً بسامان است و معمولاً حق به حقدار می رسد و متعلّقات فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده می یابند .

امروزه نقد ادبی چنان به سرعت در حال تغییر است که هر آینه بیم آن می رود که جای و نام خود را به نظام دیگری به نام « نظریه های ادبی » بدهد .

درباره ی نقد ادبی آن قدر سخن گفته اند که امروزه یکی از شاخه های مطالعات ادبی ، نقد شناسی و بحث در مورد خود نقد است . بنابراین می توان از نقد ادبی با توجه به تاریخچه اش انتظارات متعددی داشت : عیب اثری را گفتن ، اثری را وصف کردن ، تجزیه و تحلیل ادبی ، دیگر گونه خواندن اثری ، تأثیر خود را از اثری بیان کردن ، این انتظارات اوّلاً در هر دوره ای فرق می کند و ثانیاً بستگی به فلسفه یا سلیقه ی منتقد دارد .

مثلاً « میشل فوکو » در مقاله ی معروف « مؤلف چیست ؟ » نقد را چنین تعریف می کند :

« کار نقد ، آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست و نیز قصد ندارد تا از راه متون ، اندیشه یا تجربه ای را باز سازی کند بلکه می خواهد اثر را در ساختار ، معماری ، شکل ذوقی و بازی مناسبات درونی اش تحلیل کند.3

در این جا ، مسئله ای پیش می آید : اثر چیست ؟

نقد متغیّر ادبی انواعی دارد . کلام ادبی شبکه ای از روابط معنایی و لفظی بین کلمات و جملات است چه آگاهانه به وجود آمده باشد و چه ناآگاهانه . تفسیر ادبی در معنای قدیم توضیح این روابط لفظی و معنایی بین کلمات و جملات است امّا تفسیر ادبی جدید ( با عنایت به ساختار شکلی ) از هم گسیختن این روابط و ایجاد روابط دیگری است . لذا یک بار متن از حالت انجماد و تشکّل خارج و سیّال و ذوب  می شود و بار دیگر دوباره شکل می گیرد و منجمد می شود این شکل دوم که فهم دیگری است ممکن است با فهم اوّل یعنی تشکّلی که نویسنده ایجاد کرده است متفاوت باشد .

نقد ادبی

تعریف نقد : نقد در لغت به معنی « جدا کردن دینار و درهم سره از ناسره و تمیز دادن خوب از بد و بِهین چیزی برگزیدن است .

در اصطلاح ادب ، تشخیص محاسن و معایب سخن و نشان دادن بد و خوب اثر ادبی است .

اهمیّت و فایده ی نقد ادبی

1- نقد ادبی امکان درک نکته های بدیع و لطیف آثار را فراهم می کند در نتیجه خواننده می تواند از مطالعه ی آثار ادبی بهره و لذّت ببرد .

2- ارزش واقعی آثار ادبی را آشکار می کند و مشخص می کند که رعایت چه قواعد و اصولی سبب شده تا اثری مورد قبول واقع شود و یا وجود چه عواملی سبب شده تا اثری مورد بی اعتنایی قرار گیرد .

3- نقد ادبی مانع از آن می شود که گزافه گویان و مدّعیان دروغین بتوانند آثار بی ارزش خود را به جویندگان و طالبان هنر عرضه کنند .

4- نقد ادبی ، وقتی مفید خواهد بود و ارزش و اهمیّت دارد که دور از شایبه ی اغراض باشد .

5- نقد ادبی ، گذشته از این که سازنده و دارای اهمّیت فراوان است گاهی خود نوعی آفرینش هنری نیز محسوب می شود 4.

حدود و امکان نقد ادبی

نقد ادبی ، بررسی همه جانبه و کامل یک اثر ادبی است . گذشته از این اکتفا کردن به شکل ظاهری اثر یعنی توجه به نقد لغوی کافی نیست و منتقد می باید به بحث در باب جوهر و معنی و مضمون یک اثر ادبی نیز بپردازد ( نقد معنی ) و هدف و غرض خاص شاعر یا نویسنده را بازگو کند .

اغلب مردم ذوق را ملاک سنجش آثار ادبی دانسته اند و به همین دلیل است که غالباً در میان مردم در تعیین بهترین شاعر یا نویسنده اختلاف هست .

- منتقد باید با دید و وجدان علمی و دور از هر نظر شخصی و با میزان های منطقی و علمی به کار نقد و نقّادی بپردازد .

کامل ترین نوع نقد آن است که بر کامل ترین شناخت و جامع ترین دیده ها مبتنی باشد .

انواع نقد :5

نقد ظاهری : نقدهایی که مربوط به شکل ظاهر و صورت های عینی یک اثر ادبی است مثل :           نقد لغوی ، نقد فنی ، نقد زیبایی شناسی .

نقد لغوی : برّرسی و ارزیابی کاربرد زبان و اصول و قواعد آن در یک اثر ادبی و مربوط به همه ی آثار ادبی است چه نظم و چه نثر .

نقد فنی : برّرسی و چگونگی کاربرد فنون بلاغی در شعر و نثر و میزان ارزش و اعتبار آن هاست .

نقد زیبایی شناسی : برّرسی جوهر هنر به دور از محتوای خاص آن است . ریشه و اساس این شیوه را در اروپا می توان در نظریه های « کالبریج » انگلیسی و « ادگار آلن پو » آمریکایی باید جستجو کرد .

نقد معنایی : نقدهایی که با محتوا و درون مایه اثر ادبی ارتباط دارد . مانند نقد اخلاقی ، نقد تاریخی ، نقد اجتماعی ، نقد روان شناسی .

نقد اخلاقی : که در آن ارزش های اخلاقی را اصل و ملاک نقّادی شمرده اند شاید از قدیمی ترین شیوه های نقد ادبی است . افلاطون در شعر و درام به تأثیر اخلاقی و اجتماعی اثر توجه می کند . ارسطو نیز معتقد است که هدف شعر ، خاصه تراژدی باید تصفیه و تزکیه ی نفس باشد . در اروپا ، اهل کلیسا در قرون وسطی شعر را به واسطه ی آنکه در خدمت اخلاق نبوده است غذای شیطان و مایه فساد و ظلالت می دانند .

نقد اجتماعی : عبارت است از نشان دادن ارتباط ادبیات با جامعه و تأثیر جامعه در ادبیّات و همچنین تأثیر ادبیات بر جامعه « میپولیت تن » از منتقدان مشهور نقد اجتماعی است و ادبیات را محصول سه عامل می داند : 1- زمان 2- محیط اجتماعی 3- نژاد .6

آثار شاعران زیر را می توان با شیوه ی نقد اجتماعی نقد کرد . فردوسی ، مولوی ، سنایی ، عطار که هر کدام به طرح مشکلات اجتماعی و اخلاقی زمان خود پرداخته اند .

نقد اجتماعی در دوره ی بیداری یعنی از اوان مشروطیت چه در شعر و چه در نثر رواج می یابد از شاعران و نویسندگان معروف این دوره می توان به ادیب الممالک فراهانی ، علّامه دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، زین العابدین مراغه ای و ... اشاره کرد امروزه غالباً شعر و داستان و نمایش نامه را از دیدگاه نقد اجتماعی مورد برّرسی قرار می دهند و آن را از معتبرترین انواع نقد به شمار می آورند .

نقد ادبی ایران و جهان

سقراط نخستین منتقد ادبی است که اندیشه هایی از او در عرصه ی نقد ادبی به صورت مکتوب            به جا مانده است . البته همانند سایر اندیشه های فلسفی و حکیمانه ی سقراط اندیشه های او در زمینه ی نقد ادبی نیز به صورت مستقیم بلکه از طریق آثار افلاطون و تنگاتنگ در هم آمیخته و با افکار و اندیشه های او به ما رسیده است و برای ما به یادگار مانده است .

سه رساله ی دفاع سقراط ( آپولوژی ) ، عشق و زیبایی ( فاید روس ) و هنر راوی ( ایون ) مهم ترین آثار در زمینه ی نقد آرای ادبی و نقد آمیز سقراط هستند .

در رساله ی (آپولوژی) که شرح و دفاعیات سقراط در دادگاهی است که او را به مرگ محکوم کرد از قول سقراط چنین می خوانیم :

« پس از آن که از آزمودن مردان سیاسی فراغت یافتم به شاعران روی آوردم تا برخود روشن کنم که من از آنان نادان ترم . از اشعارشان قطعه هایی برگزیدم که با کوشش فراوان ساخته بودند و بهترین آثارشان به شمار می رفت خواستم تا معنی این شعرها را توضیح دهند تامن نیز چیزی بیاموزم . شرم دارم پاسخ آنان را بازگو کنم . همین قدر می گویم که همه ی حاضران بهتر از خود شاعر درباره ی آن شعرها سخن گفتند . بدین سان دریافتم که شاعران در شعر سرورن از دانایی مایه نمی گیرند بلکه آثارشان زاده ی استعداد طبیعی و جذبه ای است که گاه به گاه به آنان روی می آورد . درست مانند پیشگویان و سرودخوانان پرستشگاه ها ، که سخنان زیبا به زبان می آورند . بی آنکه معنی گفته های خود را بدانند . گذشته از این ، بدین نکته نیز پی بردم که شاعران چون شعر می سرایند ، گمان می برند که همه چیز را می دانند و حال آنکه هیچ چیز نمی دانند . 7

از این گفته ی منسوب به سقراط چنین بر می آید که اولین نیروی فهم ، نقد ، تفسیر شعر ، و         قریحه ی آفرینش شعر و به نظم در آوردن کلام ، تفاوت اساسی قائل بوده و بر این عقیده بوده که منتقد شعر می تواند از سراینده ی آن ، شعر را بهتر درک و نقد و تفسیر کند . و به دلیل اهمیّت تاریخی این نظر ، باید آن را سرچشمه و منشأ نقد ادبی در تاریخ ادبیات جهان دانست .

در یک نگاه کلّی باید گفت که از دید سقراط ، شعر و ادبیات حاصل نوعی حالت جذبه ، وجد ، خلسه و از خویش بی خویشی است . در چنین لحظاتی است که سروش غیبی شعر و تخیّلات شاعرانه را به شاعر ، سخنور ، یا ادیب که در حالت ناهشیاری بیدار – خواب است . گویی دارد در بیدرای رؤیا می بیند ، الهام می کند و او در دریافت این حالات و آفات ، اختیاری از خود ندارد . از این دیدگاه سقراط شاعری را نوعی دیوانگی و جنون می پندارد .

( البتّه جنونی شریف که هدیه ی خدایان به انسان است ) 8

به نظر سقراط شعر و سخنوری و نقّادی را نباید با لفاظّی و زیاده گویی اشتباه گرفت و باید مهار و لگام کلام را در اختیار داشت و به اندازه و هنجار آن تازاند. همچنین باید کلام در شعر یا خطابه دارای نظم و نسقی باشند و طوری نباشند که جا به جا کردن اجزای شعر یا خطابه تأثیری در معنا و مفهوم آن نداشته باشد و فرقی نکند که کدام جزء را اوّل را بخوانیم کدام را بعد .

« هر خطابه و گفتار چون موجود زنده ای است که سر و تن و پا و به عبارت دیگر آغاز و میان و پایانی دارد و از این رو اجزای آن باید چنان به هم پیوسته باشند که با یکدیگر و با تمام خطابه سازگار باشند . 9

بنابراین اثر ادبی از دید سقراط باید متناسب و دارای ساختار موجود زنده باشد و اجزای آن با هم در هماهنگی و ترکیب ارگانیک باشد و کل واحد و منسجمی را تشکیل دهند .

- از دیدگاه سقراط یکی دیگر از ویژگی های لازم برای هر اثر ادبی ، اخلاقی بودن آن است . هنر باید پاک و نیک و شریف باشد و به پستی ها آلوده نشده باشد .

چون سقراط شعر و سخنوری را از منظر اخلاق می نگریسته و درباره ی ارزش آن ها بر مبنای ملاک ها و معیارهای اخلاقی حکم و داوری می کرده است . به همین دلیل ، هنری را که هدف نهایی آن فقط ایجاد لذّت و خوش آمدن باشد و در آن نشان از خیرخواهی و نیک خویی نباشد ، هنری بی فایده و نازیبا می شمرده است . سقراط شعر یا خطابه ای را که در آن ها سخنان کفرآمیز ، شرارت آمیز ، وقیحانه ، دور از شرم و گناه آلود به کار رفته باشد هنری مُضر ، زشت ، ننگین می شمرده و خالق آن را مستحقّ عقوبت و مجازات می دانسته است .

سقراط در رساله ی « فاید روس » بحث مفصّلی دارد درباره ی جاودانگی روح و مشاهده ی                 « حقیقت و زیبایی مطلق » در مسیر و سفر هزاران ساله خود ، پیش از ورود به کالبد انسانی و بر این باور است که از میان ارواحی که به دیدار حقیقت نائل می شوند ، گروهی کوچک که بیش از دیگران توفیق تماشا یافته اند در تن کسانی جای می گیرند که دوستداران دانش و جویندگان زیبایی خواهند شد و یا کمر به خدمت فرشتگان دانش و هنر خواهند بست و خدمتگزاران عشق خواهند گردید . 10

بنابراین از دید سقراط ، هنر و ادبیات ، اموری روحانی و مقدّس هستند و پردازندگان به آن ها نیز در حقیقت دیوانگانی هستند که دیوانگیشان باید دیوانگی خدایی ، تأیید شود .

اینان با دیدن زیبایی در این جهان ، زیبایی حقیقی را که در مسیر و سیاحت روحانی بیش از هبوط زمینی ، در آسمان ها و در ملازمت خدایان دیده اند به یاد می آورند . می خواهند به پرواز درآیند ولی در خود توان بال و پرواز نمی بینند . ناچار چون مرغی شکسته بال ، غرق در جنون و خواهش و حرمان به هنر روی می آورند و عشق به زیبایی را از طریق آن باز آفرینی و یادآوری می کنند .

- سقراط دو اصل اساسی را برای خلق سخن خوب چنین می داند :

« اصل نخست این است که سخنور جزئیّات کثیر و پراکنده را یک جا و با هم ببینند و بدین سان به صورتی واحد برسد تا هر گاه که درباره ی موضوعی سخن می گوید نخست موضوع سخن خویش را تعریف کند و برای شنونده روشن سازد که درباره ی چه چیز سخن خواهند گفت . اصل دوّم این که صورت واحد را به نحو درست به اجزای طبیعی آن تقسیم کند و هنگام تقسیم چون قصّابی نوآموخته قطعه ها را نشکند . 11

- سقراط خود را طرفدار روش جمع و تقسیم می داند « چه در سخن پردازی و نوشتن و چه در اندیشیدن ، و کلامی را خوش می دارد که بتواند در واحد ، جزئیات کثیر را ببیند و در جزئیات کثیر ، صورت واحد را و او چنین هنری را هنر « اهل دیالکتیک »[1] می نامد .

سقراط شعر را میوه ی غلبه بی خویشی ، ناهوشیاری ، پر از جذبه و وجد و سرشار از خلسه و خواب می داند و می گوید که برای القاء و الهام شعر و خنیا و ترانه باید شاعر ، سعادت برخورداری از چنین حالات و آفاتی را داشته باشند و گرنه بی بهره ازجذبه ی غیبی ، ساخته اش بی روح ، خشک ، صنعت گرانه ، عبارات پردازانه می شود و نه اثری خواهد داشت ، نه شور و حالی بر خواهد انگیخت ، نه ارزشی را دارا خواهد بود .

نگاه افلاطون به ادبیّات نگاهی کاملاٌ اخلاقی – اجتماعی است و نقد ادبی او نیز از همین دیدگاه یعنی برّرسی آثار اخلاقی – اجتماعی ادبیّات صورت گرفته است . او ادبیّات را در خدمت تهذیب اخلاقی و تعالی روحی فرد در اجتماع می خواهد و آن را تا آن جا قبول دارد که خدمتگزار و ابزار پیشرفت اخلاقی و معنوی انسان باشد نه بیشتر .

در جامعه ی آرمانی او که همان مدینه ی فاضله است ادبیات هیچ نقشی نمی تواند داشته باشد مگر نقش به کمال رساندن انسان ، شُستن آلودگی ها و پستی ها از ضمیر انسان ، زدودن زنگارها از روح و روان بشر ، آراستن او به اخلاقیّات شریف و والا . ادبیّاتی که بد آموزی دارد و روح و روان آدمی را مخصوصاً کودکان و جوانان را که تأثیرپذیرتر از بزرگسالان هستند ، آلوده می سازد ، ادبیّاتی که از خدایان چهره ای پست و شریر ارائه می دهد ، ادبیّاتی که انسان را تنبل و گمراه و پست بار می آورد ، ادبیّاتی که جز شر چیزی در  پی ندارد ، ادبیّاتی که با ایجاد ترس از مرگ و دنیای پس از مرگ باعث          می شود که جوانان ، بر اثر ترس از مرگ زندگی به هر صورت راحتی همراه با ننگ و خفّت شکست و تسلیم و تحقیر ، بر مرگ ترجیح می دهند و در جبهه های جنگ به جای جانفشانی ، ننگ فرار یا تسلیم را بپذیرند ، این گونه ادبیّات مذموم و ناپسند است و باید ممنوع باشد و از شرّ آن در جامعه جلوگیری شود .

جامعه ی آرمانی باید جلوی این گونه ادبیّات را بگیرد و به شدت مورد مراقبت و سانسور باشد و نباید به آثار ادبی با بار مضمونی و اخلاقی منفی ، علیرغم همه ی زیبایی ها و ارزش های هنری اجازه ی انتشار داده شود .

و در مجموع به ادبیّات تنها در چارچوب اخلاقیّات توجّه داشتند و از لحاظ عقلانی اهمیّت زیادی برای ادبیّات و شعر قائل نبودند و به همین دلیل به فکر هم نیفتادند که قوانین و اصولی برای ادبیات وضع و مشخص کنند و نقد ادبی آنها در کل نگاه کلّی نقدی اخلاقی و محافظه کارانه بود .

نقد ادبی در یونان باستان از دیدگاه ارسطو

ارسطو که با نگرش منطقی به پدیده ها ، همه چیز را قانونمند و نظم پذیر می دانست ، نخستین اندیشمندی بود که کوشید قوانین و اصول آفرینش ادبی را کشف و تدوین کند ، شناخت آفریده های ادبی را به قاعده و نظم در آورد و اُسلوب ها و موازینی برای سنجش و داوری آن ها ایجاد کند . به همین دلیل این آموزگار نخست را به حق باید بنیان گزار و پدر شیوه های منطقی نقد و نظریه پردازی ادبی دانست .

مهم ترین اثر به جا مانده از ارسطو در زمینه ی ادبیات و نقد ادبی رساله ی « فن شعر » است . البتّه ارسطو آثار دیگری نیز در زمینه ی نقد ادبی داشته که یا به طور کلی از بین رفته و یا تنها بخش ها بسیار ناچیز از آن بر جای مانده است مانند رساله هایی در باره ی شاعران و رساله هایی درباره ی ابداعات .

رساله ی« فنّ شعر » دارای بیست و شش بخش کوتاه است . چهار بخش نخست آن به تعریف شعر و شاعری می پردازد و درباره ی رابطه ی میان شعر و تقلید ، منشاء و انواع شعر و انواع تقلید بحث               می کند .

بخش پنجم مقدمه ای است بر سه موضوع کمدی ، تراژدی ، حماسه .

در بخش ششم تا بخش بیست و دوّم به تعریف تراژدی و مشخّصات آن می پردازد .

سه بخش از آخرین بخش های رساله ی ؟ « فن شعر » درباره ی حماسه است و در این سه بخش پس از برّرسی ناقص و کوتاهی درباره ی شعر حماسی ، به بررسی شعر حماسی هومرمی پردازد .

در آخرین فصل رساله نیز به مقایسه ی بین تراژدی و حماسه پرداخته و با استدلالی منطقی ثابت        می کند که تراژدی بر حماسه برتری دارد و از آن عالی تر است .

در یک فصل از رساله نیز به پاسخ گویی بعضی از اشکالات منتقدان اختصاص یافته و در آن ارسطو خطاهایی را که در فنّ شعر ممکن است روی دهد ، بررسی ، تجزیه و تحلیل کرده است .

یکی از انگیزه های اساسی ارسطو در نگارش رساله ی فنّ شعر ، پاسخ دادن به ایرادها و انتقادهایی بوده که افلاطون از دیدگاه اخلاق و دانش بر شعر و ادبیّات وارد کرده بود ، و ردّ شبهات مطرح شده از طرف او  بود .

افلاطون شعر را از جهت اخلاقی ، زیان آور و ویرانگر می دانست و از دیدگاه معرفت شناسانه ی آن را دور از حقیقت و فاقد ارزش علمی می پنداشت . او ارزش زیبایی شناسانه ی ادبیّات را در نظر نمی گرفت یا ناچیز و بی مقدار می شمرد و به جای آن از دیدگاه ارزش اخلاقی به ادبیّات نگاه می کرد .

از دید افلاطون ، شعر بسی از حقیقت دور است و اگر هم نشانی از معرفت در آن است ، پیوندش با معرفت حقیقی ، بسی سست است و از معرفتی مبهم و مه آلود سرچشمه می گیرد .

ارسطو برای پاسخ دادن به این شبهات و انتظارات ، رساله ی فنّ شعر را به رشته ی تحریر درآورد . از دید ارسطو ، ادبیّات ، اعم از نثر و نظم شعر ، همچون سایر هنرهای دیگر بر مبنای دو شالوده ی اصلی بنیان گرفته است یکی از این شالوده ها طبیعت تقلیدگر ذهن و روح انسان است و دیگری نیاز              طبیعی اش به توازن ، هماهنگی و ریتم است .

بنابراین ادبیّات در همه ی شکل های گوناگون خویش ، گونه ای فرآورده ی ذهنی است که از طبیعت مقلّد انسانی صاحب قریحه و خلّاق سرچشمه می گیرد و نیاز روحی او به هماهنگی و توازن را ارضا              می کند .

ارسطو بر این عقیده است که انسان به طور غریزی تقلید گر است و از تقلید ماهرانه ی صورت ها و سیرت ها لذت می برد . شاهد این دعوی اموری است که در عالم واقع جریان دارد . « چه موجوداتی که چشم انسان از دیدن آن ها ناراحت می شود ، اگر آن ها را خوب تصویر نمایند از مشاهده ی تصویر آن ها لذّت حاصل می شود » . 12

همچنین ارسطو گرایش به هماهنگی و توازن را در انسان سائقه ای طبیعی و غریزی می داند و معتقد است که ترکیب این دو گرایش طبیعی سبب پیدایش شعر و ادبیّات شده است .

پس چون غریزه ی تقلید و محاکات در نهاد ما طبیعی بود . چنان که ذوق آهنگ و ایقاع مانند تقلید جنبه طبیعی دارند ، کسانی که هم از آغاز امر در این گونه امور بیشتر استعداد داشتند اندک اندک پیشتر رفتند و به بدیهه گویی پرداختند و هم از بدیهه گویی آنها بود که شعر پدید آمد13 .

ارسطو بر این نظر است که تقلید انواع گوناگون دارد . از دید او تقلید ممکن است به صورت روایت موضوع از زبان دیگری باشد یا آن که موضوع را از زبان خود گوینده و بی دخالت شخص راوی نقل کند و یا ممکن است تمام اشخاص داستان را در حال حرکت و عمل تصویر نماید .

و همین تفاوت های موجود در انواع تقلید است که منجر به پیدایش انواع شعر شده است . آنگاه شعر بر وفق طبع و نهاد شاعران گوناگون گشت :

آن ها که طبع بلند داشتند افعال بزرگ و اعمال بزرگان را تصویر کرده اند و آنان که طبعشان پست و فرومایه بود به توصیف اعمال دونان و فرومایگان پرداختند14 .

این دسته ی آخرین ، هجویات را سرودند و آن دسته ی نخست ، به نظم سرودهای دینی و               ستایش ها دست زدند .

ارسطو عقیده دارد که تکامل هجو سُرایی منجر به پیدایش سبک و اوزان خاصی در ادبیّات شد که آن را اوزان « ایامبیک » [2]نامیدند و تکامل بعدی آن سبب پیدایش کمدی در ادبیّات شد و تکامل ستایش سرایی منجر به اوزان « هروپیک » شد که تکامل بعدی آن به پیدایش حماسه انجامید و سپس شاخه ای از حماسه سرایی به گونه ای خاص رشد کرد و به پیدایش تراژدی منجر شد .

چون تراژدی و کمدی پدید آمد ، شاعران هر یک بر وفق طبع و مذاق خویش یکی از این دو شیوه را پیش گرفتند بعضی ها به جای آن که شعر ایامبیک بسرایند ، سُراینده ی کمدی شوند و برخی به جای آنکه شعر هروبیک بگویند گوینده ی تراژدی گشتند15 .

ارسطو بر این اساس به این برداشت اساسی می رسد که شاعر بیشتر باید افسانه ساز باشد تا سازنده ی سخنان موزون و جوگیر ادبیّات ، افسانه سازی و قصّه پردازی است نه سخن سرایی و نظم پردازی .

در تألیف نیز شاعر باید در حد امکان وضع اشخاص و حرکات آن را پیش خود مجسّم کند چنان که بدبختی و نومیدی او بتواند حقیقتی جلوه کند .

و شاعر قادر و توانا کسی است که خود تا بیشترین حدّ اثر پذیر و دارای عواطف رقیق ، و زیر نفوذ عواطف و هیجانات واقعی باشد .

در جمع بندی نهایی باید رساله ی فنّ شعر ارسطو را نخستین رساله درباره ی ادبیّات و نقد ادبی دانست و ارسطو را معلم بزرگ فنّ نقد و نظریه پردازی ادبی به شمار آورد .

نقد ادبی در روم باستان

ادبیّات رومی از انتشار و گسترش تمدّن ، فرهنگ و ادبیّات یونانی در میان رومیان پدید آمد . رومیان پیش از آشنایی با یونانیان ، آشنایی چندانی با شعر و ادبیّات نداشتند و حتّی واژه ای ویژه برای نامگذاری شعر و ادبیّات در زبان آن ها موجود نبود . رومیان پیش از آنکه اهل ذوق و ادب و هنر باشند . مردان رزم و مبارزه و سیاست بودند و از فنون جنگ آوری و رقابت سیاسی بیشتر از فنون ادبی سر در می آوردند و به قول « ویرژیل » :

« رومیان برای هنر آفریده نشده بودند ، بلکه جهت سلطه و حکومت ساخته شده بودند ، از نظر آن ها هر گونه فعالیّت فکری و ذوقی ، تلف کردن وقت و هدر دادن عمر ، با ارزش بود .آن ها مردان کار و مکر و پیکار بودند و « کسانی را که شعر می گفتند ، خیال می بافتند ، یا به اندیشه های فلسفی و حکمت آمیز                 می پرداختند ، افرادی بیکاره ، لاابالی به حساب می آوردند »

آن ها حتّی خواندن و نوشتن را به معنای سرباز زدن از کار و تلاش و سازندگی و به عنوان نمودهایی از تن پروری و بیکارگی می دانستند و به همین دلیل ارزش چندانی برای هنر و ادبیات قائل نبودند .            « مارکوس کاتو » را شاید بتوان نخستین نظریه پرداز و منتقد ادبی و رومی شمرد . او از دلبستگان به سنّت های اصیل رومی بود . هجوم ادبی ، فلسفی ، علمی ، هنری و فرهنگی یونان به روم ایجاد دگرگونی های عمیق و گسترده ای در آداب و سنّت و روحیّات و تلقیّات و نگرش رومی در اثر این هجوم ، باعث نگرانی خاطر کاتو بود .

او نخستین نثر نویس بزرگ زبان لاتین بود . رساله ی مشهوری درباره ی فنّ خطابه نوشت و شیوه ی ناهموار و پُر از دست انداز خطابت روحی را بر روانی کسب آموزگاران فنّ بلاغت یونانی، توضیح می داد .

او به پسرش در این باره چنین نوشت :

« یونانیان مردمی سرکش و تبهکارند . از من بپذیر که چون ادبیات خویش را بر روم ارزانی دارند ، همه چیز را تباه خواهند کرد . »

« کاتو » را باید اصیل ترین نماینده ی فرهنگ و ادبیات خالص و ناب رومی دانست ، اندیشه ها و نظریات ادبی او درباره ی معیارها و موازین درست شعر ، نظم ، نثر و خطابه ، مکتب و تبدیل به آموزشگاهی بزرگ شد .  ( در آموزش و پرورش خطیبانی چون سیرون و شاعرانی چون هوراس و تاسیت ، پس از او پا به عرصه ی وجود گذاشتند .

پی نوشت ها ی فصل اوّل

1- شمیسا ، سیروس ، نقد ادبی ، انتشارات فردوس ، تهران ، 1383 .

2- همان منبع .

3- همان منبع .

4- سایت اینترنتی www.IRib.IR

5- همان منبع .

6- همان .

7- دوره ی آثار افلاطون ، ج اوّل ، صفحه ی 17 .

8- همان منبع ، ج سوّم ، صص 1313-1312 .

9- همان منبع ، ج سوّم ، ص 1338 .

10- همان منبع ، ج سوّم ، ص 1317 .

11- همان منبع ، ج سوّم ، ص 1340 .

12- رساله ی فن شعر ، ترجمه ی دکتر زرّین کوب ، عبدالحسین ، بخش 1 ، 1369 .

13- همان ، بخش 9 .

14- همان ، بخش 4 .

15- همان ، بخش 4 .

1-2- زندگی نامه ی قیصر امین پور

قیصر امین پور متولّد دوّم اردیبهشت 1338 دزفول است . وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد و سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیّات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376 اخذ کرد . وی فعالیّت هنری خود را از حوزه ی اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .

در سال 1367 سر دبیر مجلّه ی سروش نوجوان شد و از همین سال تا کنون در دانشگاه الزّهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد .

در سال 1382 به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد .

اولین مجموعه شعرش را با عنوان « تنفّس صبح » که بخش عمده ی آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد ، از سوی انتشارات حوزه ی هنری در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دوّمین مجموعه ی شعرش با عنوان « در کوچه آفتاب » را در قطع پالتویی توسط انتشارات حوزه هنری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی به بازار فرستاد .

در سال 1365 « منظومه ظهر روز دهم » توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به بازار می آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه ای ظهر عاشورا ، غوغای کربلا و تنهایی عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر می گیرد .

سال 69 برگزیده دو دفتر تنفّس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان « گزیده دو دفتر شعر » از سوی انتشارات سروش از وی منتشر می شود .

- « آینه های ناگهان » تحوّل کیفی و کمّی امین پور را بازتاب می دهد . در این مرحله امین پور به درک روشن تری از شعر و ادبیات می رسد .

در اوّلین گام ، انتشارات مروارید ، گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو ، فروغ ، نیما ، به دست چاپ می سپارد که در سال 78 به بازار می آید .

- « گل ها همه آفتاب گردانند » جدیدترین کتاب امین پور نیز در سال 81 از سوی انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ های متعدد رسیده و با استقبال خوبی روبرو شد .

در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد و ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیّات فارسی ، در دانشگاه تهران و الزّهرا تدریس می کرد و به کارهای پژوهشی مشغول بود .

ویژگی سخن قیصر امین پور پیش از آن که به عنوان شاعر دفاع مقدّس و کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ی ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبان هاست .

وی در سال 1376 با دفاع از رساله ی خود با عنوان « سنّت و نوآوری در شعر معاصر » با راهنمایی استاد خود شفیعی کدکنی موفّق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه گردید .

وی درباره ی این اثر می گوید : « پیشنهاد بررسی درباره ی این موضوع از طرف استاد ارجمند دکتر شفیعی کدکنی بود و من از میان موضوعات مختلف ، این موضوع را به ضرورت بحث سنّت و نوآوری ، برای پایان نامه دکتری برگزیدم . »

« دستور زبان عشق » آخرین دفتر شعر او بود که تابستان امسال منتشر شد و مورد استقبال بسیاری از منتقدان قرار گرفته بود .

شنیده ها حاکی از آن است که امین پور ، بر اثر تصادفی که در سال 1378 در راه شمال صورت گرفته بود ، همواره از بیماری های مختلف رنج می برد و در این تصادف کلیه های خویش را از دست داده بود و پس از چندین بار عمل جرّاحی و دیالیزم سرانجام در آبان ماه سال 1386 دار فانی را وداع گفت روحش شاد و جایگاهش آباد باد .

او شاعری بزرگ و مردمی بود ، این سخن را شاعران بزرگ و مردمی که از آخرین کتاب او استقبال کرده اند گواهی می دهند . و با گذشت کمتر از سه ماه از انتشارش کتابش ، دوبار چاپ شده است و باید برای بار سوّم چاپ شود . او یکی از بهترین استادان ادبیات فارسی بود .

این بار استادان بزرگ و فرهیخته می گویند: :همه  ی دانشجویان در سوگ او می گریستند و عزادار بودند . او پیش از آنکه شاعر و استاد باشد . انسانی بزرگ و شخصیتی وارسته و کریم و مهربان بود .

گاه شمار زندگی و آثار قیصر امین پور :

1338 – تولّد در گتوند خوزستان ، دوّم اردیبهشت ماه .

44-1343- تحصیل در مکتب خانه .

49-1345- تحصیلات ابتدایی در گتوند .

57-1350- تحصیلات دوره ی راهنمایی و دبیرستان در دزفول .

1357- پذیرفته شدن در رشته ی دامپزشکی دانشگاه تهران .

1358- همکاری در شکل گیری حوزه اندیشه و هنر اسلامی .

71-1360- دبیری شعر هفته نامه سروش .

62-1360- تدریس در مدرسه ی راهنمایی .

1363- انتشار کتاب های تنفّس صبح و در کوچه آفتاب .

1363- تغییر رشته به ادبیات فارسی دانشگاه تهران .

1365- انتشار طوفان در پرانتز ( نثر ادبی ) – منظومه ی ظهر روز دهم ( نوجوانان ) .

1366- بیرون آمدن از حوزه ی هنری ، آغاز دوره کارشناسی ارشد ادبیّات .

1367- سر دبیری ماهنامه ی ادبی – هنری سروش نوجوان و آغاز تدریس در دانشگاه الزّهرا .

1368- انتشار چشم مثل رود ( برای نوجوانان ) – جایزه ی نیمایوشیج ( مرغ آمینِ بلورین ) همکاری در تشکیل دفتر شعر جوان .

1369- آغاز دوره دکترای ادبیات فارسی .

1370- انتشار بی بال پریدن ( نثر ادبی برای نوجوانان ) .

1372- انتشار آینه های ناگهان .

1375- انتشار به قول پرستو ( برای نوجوانان ) .

1376- دفاع از رساله ی پایان نامه ی دکترا با عنوان « سنّت و نوآوری در شعر معاصر » .

1378- انتشار گزینه ی اشعار .

1380- انتشار گلها همه آفتاب گردانند .

1382- برگزیده شدن به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی .

1383- انتشار سنّت و نوآوری در شعر معاصر .

1385- انتشار شعر و کودکی .

1386- انتشار دستور زبان عشق .

2-2- دوره ی اوّل شاعری قیصر ( دهه ی اوّل )

پدیده ی جنگ هشت ساله در طول دو سه دهه ی اخیر ، بزرگترین رویداد تاریخی کشور ما به حساب می آید . این جنگ با جوهره ای تدافعی ، معنوی و آزادی خواهانه تأثیرات شگفت انگیزی بر جوانب گوناگون زندگی اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، فرهنگی ، ادبی و حتّی شخصی مردمان این مرز و بوم بر جای نهاد . با حادث شدن این رخداد پر تلاطم و دردانگیز ، نویسندگان ادبیات داستانی جنگ ، در ثبت و درج هنری آن چشم به راه تاریخ نویسان و ادیبان رسمی ننشستند و از همان روزهای آغازین جنگ ، که فضایی سرشار از شور ، التهاب و تب آلودگی بر آن حاکم بود ، تا واپسین لحظه های نبرد و حتّی تا هم اکنون ، که تفاوت های فراوانی در نحوه نگاه و نگرش هنرمندان و مردم نسبت به جنگ ایجاد شده ، دست از تلاش و نوشتن بر نداشته اند تا بتوانند هم ریشه و هویّت تاریخی این ملّت را به هنگام وزش تندبادهای حادثه های هول انگیز ، استوار و ماندگار کنند و هم راه نوینی در برابر دیدگان نسل های نو به نو آینده بگشایند و مرزهای رهایی درستکاری را به آنان نشان بدهند .

حوادث عظیم و رویدادهای تکان دهنده ای که زندگی و تاریخ یک ملّت را متأثّر و دگرگون می کند ،         بی تردید ، فرهنگ ، هنر ، ادبیّات و حتّی بینش ها و نگرش های مردم آن کشور را در ابعادی وسیع دچار تطوّر و تحوّل می گرداند .

دفاع هشت ساله ی اعتقادی و یک پارچه مردم دلاور این سرزمین حادثه خیز نیز یک جریان گسترده و نیرومند ادبی را پدید آورد که با توجّه به اهمیّت کانونی این برهه ی سرنوشت ساز در تاریخ فکری و فرهنگی این مملکت ، نقد و تحلیل جامع نگرانه و شناخت و بازکاوی دقیق و عمیق جریان های ادبی این دوره امری ضروری به نظر می رسد .

زیرا ادبیّات پاره ای جدا ناپذیر و در عین حال گسترده ترین عضو پیکره ی ادبیّات دفاع مقدّس است و تعلّل در بازشناسی این فرآیند هنری بر آمده از متن جنگ به فرصت سوزی ِ فرهنگیِ جبران ناپذیری مُنجر خواهد شد . زیرا :

شاید دیگر موقعیّتی برای همدلی و همزبانی با کسانی که در این واقعه آغشته به خون و باروت زیسته و در آن حال و هوای تپشناک و آتش آلود ، تنفّس کرده اند ، نیابیم .

با دور شدن روزافزون از این رُخداد بی نظیر ، آفت خاموشی و فراموشی ، باعث گم گشتگی بسیاری از عناصر گران قدر آن گردید و بی نصیبی کاهلانه ما از این موقعیّت گران بها ، دیر یا زود آسیب ها و لطمات خود را برملا می کند و ما را در محکمه ی وجدان تاریخی ، سیلی خور مذمّت های بحقّ               نسل های آینده ی این مرز و بوم گرداند .

جنگ ، دوزخ عواطف عالی انسانی ، نابودگر آرامش و آسودگی زندگی و مصرفگاه عظیم جان ها و مال هاست . شاید برای پرهیز از این تا بوی بزرگِ معرفت بشری است که در فرهنگ کشورها در بیشتر اوقات به جای این واژه از تعبیرِ دفاعِ مقدّس بهره جسته می شود با این همه گاهی انسان ها ناگزیر می شوند که بجنگند تا به آشتی و امنیّت دست یابند . در چنین شرایطی ادبیّات به عنوان قلمرو اصلی ارزش ها و اندیشه ها ، ضمن تقویت روح جمعی حماسه و ایثار به نمایش هنریِ التهاب ها ، تب و تابها ، و هیجانات شورانگیز ملّت ها در برهه های حسّاس و حیاتی نبرد که عموماً با مصائب و متاعب فراوانی همراه است می پردازد .

- ادبیّات جنگ عموماً و شعر جنگ خصوصاً در ذیل سه محور عمده ی فرم – محتوا و تکنیک مورد نقد وتحلیل ادبی قرار می گیرد1 .

الف از نظر فرم ، شکل و شیوه

جوهره و خمیره ی بسیاری از داستان های جنگ ، خاطرات رزمندگان ، ایثارگران و شهیدان است . برخی از نویسندگان و شعرا مصلوب همین خاطرات باقی ماندند و با نگاهی عینی و مستند ، نسبت به جنگ ، بدون شکار لحظه های ناب جنگ روایت های توضیحی و گزارشی را بر اسلوب هنری خاطرات ترجیح دادند و به جای ارائه ی تصویر هنرمندانه و پر طراوت از صحنه ها ، به عرضه مستقیم دیده ها و شنیده ها با چاشنی هیجان و شور و شعار بسنده کردند و همین روند سبب گردید که آثار این نوقلمان با وجود برخورداری از هر گونه صداقت و احساساتِ پاک و زلال برگذر زمان به بوته ی فراموشی سپرده شود . در حالی که آنان می توانستند با پرهیز از آسان طلبی و به کارگیری قلم سحر انگیز ، و رأی صورت مشهود و ملموس و جان و جوهری جاودانه در کالبد ماجراها بدمند و به ماندگاری و پایندگی آثار خود در ذهن و زبان آیندگان کمک شایانی بنمایند .

ب : الگوهای محدود تکرار شونده

در بسیاری از آثار و نوشته های جنگ ، شاهد ماجراهای تکراری با شیوه ای یکنواخت و کلیشه ای هستیم . محور این طرح های قالبی که ابتدای آن ها ورود به جبهه و انتهای آنها شهادت بود ، چیزی به جز تکرار جریان هم سان ، همنوایی با ارزش های تبلیغ شده و مسلّط بر فضای ذهنی زمانه و بی بهرگی از اصالت و خلاقیّت و فاقد ارج و اعتباری هنری ، چیز دیگری نبود امّا در میان این خاکستر تکرار و کلیشه تنها جرقّه های شعر آتشی هر چند اندک در دل های اهل عشق و شهادت بر جای می گذاشت که در جای خود به این نوع اشعار اشاره می کنیم .

ج : شتاب زدگی در خلق اثر و تن زدن از بازنویسی های مکرّر و بازبینی های دقیق

 با توجّه به این که بسیاری از آثار ما در گرماگرم نبرد پر تلاطم جبهه ها ، شرایط تب خیز و شرر ریز جنگ شهرها ، آوارگی پر ادبار مردم جنگ زده یا با فاصله اندکی پس از فروکش کردن شعله ها و شراره های جنگ و قبل از التیام یافتگی دردها و داغ ها به وجود آمده اند ، به سبب بروز ظهورشان در اوضاع محیطی ویژه و حال و هوای خاص ، عمدتاً شتاب آلود ، شعاری ، احساساتی ، جا نیفتاده و پر از شاخ و برگ های زاید و اضافی هستند .

علاوه بر همه ی این عوامل در هم تنیده ، دست به کار شدن کسانی که موفّق به درک جنگ از فاصله ی نزدیک شده بودند و می خواستند در حرکتی رسالت آلود راوی امین تر و دقیق تر جریان جنگ باشند و تنها تعداد معدودی توانستند این رسالت مهم را ادا کنند و ماندگار بمانند .

د همسانی ، مشابهت ، اقتباس ، الگوبرداری

از آثار دیگران اشعار فراوانی با موضوع و درون مایه ی جنگ وجود دارد که از نظر اسکلت بندی و ساختمان ، فرم ، نوع نگارش ، ساختار گرایی ، جوهره ی شعر ، سایه ای از آثار دیگران است . که بی رونقی بازار نقد جدّی و عالمانه ، عدم برخورد قاطع با غاصبان حقوق معنوی و علل عدیده ی دیگری از آفت های زیانمند و ویرانگری است که این حوزه ی منزّه طلب و قداست آلود را نشانه رفته و رفع و دفع آنها نیازمند هشیاری اهل اندیشه ، شهامت منتقدان شجاع و بیداری متولّیان فرهنگی جامعه است .

ل- تسویه حساب های فکری و اعتقادی

تعامل نامطلوب نویسندگان و هنرمندانی که حقانیّت دفاع را پذیرفته و آن را با اشکال گوناگون در آثار خود بازتاب می دادند ، با روشن فکران دگراندیش ، مُنجر به تقابل غرض آلود فرهنگی در عرصه ی ادبیّات جنگ شد .

آنان با موضع گیری در برابر نویسندگانی که با نیّت عقیدتی و تعهّدات اجتماعی – سیاسی به خلق آثاری هدفمند با استفاده از امکانات دولتی دست می زدند با رویکردی پوچ گرایانه و نگرشی آکنده از مسخ شدگی در نوشته های خود به تصویر نسلی می پرداختند که با سردرگمی و آرمان باختگی و احساس هیچ انگاری به گذران اجباری و ناخرسندانه ی روزگار تن داده اند و غرض ورزیهای تعصّب آلود ، چهره هنر حقیقت نما را مخدوش و نازیبا می گرداند .

و بالاخره می توان برخی از عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثّر در بروز این عوارض ادبی – هنری و             دگردیسی های روحی و فکری اهل قلم را این گونه شمرد :

کمرنگ شدن و گاه حتّی واژگون شدن ارزش های دوره جنگ تحت تأثیر القائات روشن فکر نماهای مغرض داخلی و حرکات شیطنت آمیز خارجی ، سیاست پُر نَوسان چندگانه و سلیقه ای حاکمیّت باتوجه به روی کارآمدن دوره ای ، جناح های مختلف فکری و سیاسی در برخورد با مسائل گوناگون مرتبط با جنگ سلطه رسانه هایی همچون رادیو ، تلویزیون ، سینما ، رایانه ، ماهواره ، نشریّات رنگارنگ و بی شمار ، بیماری جریان نقد ، کسادی بازار کتاب و بی رونقی مطالعه ی آثار جنگ بر اثر برآورده نشدن توقّعات منطقی و بحقّ خوانندگان ، در تولید آثار شایسته و برازنده ، گذشته گرایی نویسندگان برای گریز از تارهای پیدا و پنهان سانسور به سبب وجود حساسیّت ها و سخت گیری های گاه و بی گاه دستگاههای نظارتیِ چاپ و نشر نسبت به آثار مربوط به جنگ و پیامدهای آن و دهها علل آشکار و نهان دیگر کار را به این جا رسانده است که بسیاری از اوقات ، دیگر « زبانِ مهر و خداوندی خرد / پیوندگار گفتن و شنفتن نمی شود »

اکنون پس از مقدّمه چینی درباره ی ادبیّات جنگ چه بهتر است که حاشیه ها را رها کرده و به اصل بپردازیم از شاعری بنویسیم که نه الگوهای محدود و تکرار شونده داشت و نه در خلق اثر شتاب زدگی به خرج داد و نه از کسی اقتباس و الگو برداری کرد و نه تقلیدی بین آثار او و دیگران دیده نمی شود بلکه به نوعی صاحب سبک است ، او حتی در فکر تسویه حساب های فکری و اعتقادی نبود زیرا او خود فکر و اعتقاد بود ، اعتقاد به رهایی و آزادگی او ارزش های دوران جنگ را نه تنها کمرنگ نکرد بلکه بسامد این ارزش ها را حتی کنون پس از 30 سال می توان در لابلای تار و پود ریشه ها پیدا کرد .

ریشه هایی که هنوز اصالت چند ساله ی خود را در دوران جنگ و پس از آن حفظ کرده اند . حتّی سیاست های پر نَوسان نیز نتوانست روح بلند او را تسخیر نماید و هیچ رسانه ای نتوانست او را در قالب و قافیه بکشاند و طرحی نو از افکار حزب گرایانه برای او بریزد .

او در دهه ی 60 آن جا که تنهاموشک و خمپاره و صدای گوش خراش آنها بود در بالای بلندی همه را به دفاع دعوت می نمود گویی این شعرخود خلاصه ی زندگی فکری شاعر است .

او با سرودن یک شعر بلند که اسفند ماه 1359 برای جنگ و شهرش دزفول سرود برای همیشه در ذهن مخاطبان و شاعران خواهد ماند .

می خواستم / شعری برای جنگ بنویسم

دیدم ، نمی شود ،

دیگر قلم زبان دلم نیست

گفتم : باید زمین گذاشت قلم ها را

دیگر سلاح سرد سخن

کارساز نیست

باید سلاح تیزتری برداشت

باید برای جنگ

از لوله ی تفنگ خواند

با واژه ی فشنگ

می خواستم

شعری برای جنگ بگویم

شعری برای شهر خودم – دزفول –

دیدم که لفظ ناخوش موشک را

باید به کار برد

امّا موشک

زیبایی کلام مرا می کاست ( مجموعه تنفّس صبح )

در این اثر بلند ، قیصر قلم را کارساز نمی داند و می خواهد با واژه ی فشنگ سخن بگوید ، اگر چه شاعر توان کشتن ندارد امّا واژگان او کاری می کنند که تاب ایستادن برای دیگران میسّر شود .

در واقع در چنین شرایطی شاعران احیاگر آرمان ها و ارزش های والای انسانی هستند ، ارزش هایی که انسان ها را به سمت هدفشان ترغیب می کند .

او در آینه ی اشعارش عینیّت را به تصویر می کشد او فرزند جنگ است و به عینه می بیند که تمام شهر پر از فریاد و فغان است و آتش و دود در فضای بی پروا به خَنیاگری می پردازد و همراه با عروسکهای بی سر و کودکان بی دست . و اینگونه سوزناک می سراید و آلام را می نگارد و همراه با خانواده های داغدار داغ دل خویش را با زخمه ای می نوازد نه یک بار بلکه چندین بار :

موسیقی شهر بانگ « رودارود » است

      خنیاگری آتش و رقص و دود است

برخاک خرابه ها ، بخوان قصّه ی جنگ

از چشم عروسکی که خون آلود است

آری او مدّتها بلکه سال ها زادگاه و سرزمین مادری اش را همراه با وضعیّت خطر ، آژیر قرمز دیده بود و با آن ها نفس می کشید . با این همه گویی هنوز غبار آن سال های نه چندان دور بر چهره شاعر تازه مانده است .

جنگ را می توان در اشعار روزگار جوانی اش به دیده ی ذهن دید و پریشان شد و بارید او که در سال 1338 متولّد شده و تا سال 1357 در همان منطقه به تحصیل پرداخت – او در شعرهای دوران جنگش از نوادر ادبیات جنگ و پایداری آن سالهاست .

او خودش در پاسخ به این سؤال که قضاوت شما در مورد شعر دفاع مقدّس از ابتدا تا کنون چیست ؟           می گوید قضاوت به ویژه برای ادبیات و هنر دوره های خاص بسیار دشوار است . منظور از دوره های خاص دوره هایی مانند مشروطیت ، انقلاب جنگ و دفاع مقدّس است . که گویی شعر و ادبیّات در این دوره ها وظیفه ، کارکرد و رسالت در نتیجه تعریف دیگری پیدا می کند .

بنابراین اگر بخواهیم با همان معیارهای آرمانی و همیشگی دوره های دیگر به سراغ این دوره ها برویم چه بسا که دست خالی برگردیم و گمان کنیم که خبری از هنر و ادبیّات نبوده است .

در حالی که در بررسی چنین دوره هایی بهتر است که به جای نقد ایده آل به نقد رئال بیشتر بپردازیم یعنی واقع گرایانه تر نگاه کنیم نه صرفاً آرمانی و ایده آل .

- او در اوّلین مجموعه ی شعرش ( تنفّس صبح ) که در سال 1363 چاپ و منتشر شد نگاهی عمیق و واقع بین دارد . مضامین شعرهایش به فضای دهه ی 60 نزدیکند و بعضی از آنها به یاد بزرگانی مانند امام خمینی ، دکتر شریعتی ، مرحوم طالقانی و خانواده ی شهدا سروده شده اند .

در شعر زیر با عنوان خلاصه ی خوبیها امام خمینی (رحمه الله علیه ) را به گونه ای زیبا به تصویر کشیده است .

لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست

لختی بخند ، خنده ی گل زیباست

پیشانیّت تنفّس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها

هر لحظه مثل صحن حرم ، غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی

از پشت شیشه ی دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان

آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن

ای آن که ارتفاع تو دور از ماست .

قیصر در این زمان همچون دیگر شاعران نسل انقلاب به قصد بر انداختن هنر موجود به هنر روی           می آورد .

زبان برای او ابزاری بیش نیست . امّا این ابزار در نهایت ، تاب تغییر جهان را نداشت در نزاع ( شعر و جنگ ) قیصر قصد آن داشت که جنگ را برگزیند امّا با وجود آنکه با صراحت و صداقت می سراید امّا در نهایت آن جنگ و تفنگ است که مغلوب شعر و شاعر می شود .

و در سه دهه ی بعد باز در آخرین کتاب او « دستور زبان عشق » دو شعر دیگر درباره ی جنگ از او         می خوانیم که نشان می دهد اگر شاعران نمی توانند جهان را تغییر دهند ، جهان می تواند شاعران را تغییر  دهد :

شهیدی که بر خاک می خفت

چنین در دلش گفت

« اگر فتح این است

که دشمن شکست

چرا همچنان

دشمنی هست ؟ !

قیصر حتّی 30 سال پیش هم نزاع شعر و جنگ را فهمیده بود :

موشک

زیبایی کلام مرا می کاست

گفتم که بیت ناقص شعرم

از خانه های شهر که بهتر نیست

بگذار شعر من

چون خانه های خاکی مردم

خرد و خراب باشد و خون آلود

قیصر در آن دوران ، در آن دهه ی پر از خاک و خون ، همچون دیگر هم نوعان خویش از ناهمراهی روشن فکران ایرانی با مردمان دل چرکین است .

خفّاش های وحشی دشمن

حتّی زنور روزنه بیزارند

باید تمام پنجره ها را

با پرده های کور بپوشانیم

اینجا

دیوار هم

دیگر پشت و پناه کسی نیست

حتّی

هیچ اعتماد نیست

شاید ستاره های ثابت و سیّار

شبگردهای دشمنی ها باشند

امّا مردم ایران تنها امید و چشم و چراغ دل شاعر بودند و او در اوج بدبینی به روشنفکران، عاشق مردمان بود و با آنها هم دردی می کرد .

امّا :

من از درون سینه خبر دارم

من از درون سینه ی مادر

 از برق چشم خیس برادر

اخبار دیگری به تو می گویم :

................

این شانه های گرد گرفته

چه ساده و صبور

وقت وقوع فاجعه می لرزند

هر چند

شکسته ز انوان و کمرهاشان

استاده اند فاتح و مغرور

بی هیچ خان و مان

قیصر با همین بد بینی ها و خوش بینی ها ( در شعری برای جنگ ) گفت نه برای اینکه شاعر شود بلکه شهید شود .

انتهای شعر :

تا بانگ رود رود نخشکیده است

باید شهید شد

باید شهید شد

امّا قیصر شهید نشد ، شاعر شد تا در پایان دهه ی 60 خلاقیّت های دیگر خویش را در منّصه ی ظهور بگذارد .

او در دهه ی اوّل اشعارش با تمام وجود باور بود ، باور داشت ، و با باور می نوشت ، باور او جنگ بود ، اشعار او حاکی از اعتماد و یقین بود . اعتماد به صداقت ها ، درستی ها ، مردمان ، و عشق واقعی .

در این دهه آرمان و هدف او انقلاب بود ، معیار و سنجش او ایثار بود . آری او شاعر یقین بود و یقین ریشه ی جنگ بود . تنها کسی می تواند بجنگد که یقین داشته باشد عین حق است .

آری این همان قیصری است که با قاطعیّت می سرود :

تیغ مردان خورشید در مشت

کور سوی شب تیره را کشت

یک زبان زندگی یک زبان مرگ

ذوالفقاری سخن گوی در مَشت

قومی از زخم و خون ، نسل در نسل

از تبار جنون ، پشت در پشت

مُهر پایان مرداب در دست

حکم آغاز توفان د رانگشت

دکتر امین پور گرچه در زمان جنگ می زیست و بوی خون و خاک و باروت را اکسیژن دار تنفّس         می کرد امّا باز مُنادی صلح بود و از این که بشریّت ، هنوز خوی وحشیگری دارد بیمناک بود .

او می خواست برای مبارزه با دشمن یاغی سلاحی تیزتر بردارد و می دانست که دیگر سلاح سرد سخن ، کار ساز نیست .

روح آزادی خواه او از اینکه در این جدال نابرابر ، خون انسان های بی گناه ریخته می شود غمگین است . امّا چاره ای نیست ، دشمن ، شهر او را ، خانه ی او را ویران کرده است .

تمام آرزویش و تمام آرزوی شهیدان هم وطنش ، پیروزی در جنگ نیست بلکه بر جنگ است .

شهیدی که در خاک می خفت

سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت :

دو ، سه حرف بر سنگ

به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ که بر جنگ

شاعران زیادی از جبهه و جنگ سرودند ، امّا حکایت آنها ، حکایت منطق الطّیر عطّاری بود که برخی در ابتدای راه ماندند و با بهانه های بی بها ، درجا زدند ، برخی دیگر به میانه ی راه رسیدند امّا با تکلّف و سختی ، به زور و صناعات ادبی وقتی ، با کمک گرفتن از لفّاظی های ظاهری آن گونه که تنها ذهنیّت را در گوشه گوشه ی شعرشان می دیدیم و از آرایه ها لذّت می بردیم نه از عمق فاجعه و حقیقت و واقعیّت و بالاخره ی دسته ی سوّم ، قیصرهایی بودند که سیمرغ وار بر قاف شعر و ادب فرود آمدند و همه را در زیر بال های سترگ و بزرگ خویش جای دادند بدون هیچ گلّه و شکایتی، به راستی چرا عده ای اینگونه ماندگار ماندند ؟

اکنون برای اثبات ادّعای فوق دو شعر زیر را با یکدیگر مقایسه می کنیم :

از مرحوم نصرالله مردانی :

ای ظفرمندان ! ظفرمندانه در سنگر به پیش

ای سواران سحر ! گردان نام آور به پیش

جنگجویان دلاور ! پیشتازان دلیر

آرشان فاتح این خاک پهناور به پیش

بر تن رویین نباشد ، تیغ چوبین کارگر

ای که داری جوشن تکبیر بر پیکر به پیش

از مرحوم دکتر قیصر امین پور :

اخباری دیگر به تو بگویم / اخبار بارهای گل و سنگ / بر قلب های کوچک / در گورهای تنگ / از خانه های خونین / از قصه ی عروسک خون آلود / از انفجار مغز سری کوچک / بر بالشی که مملو از رؤیاست / رؤیای کودکانه ی شیرین / از آن شب سیاه / از آن شب که در غبار / مردی به روی جوی خیابان / خم بود / با چشم های سرخ و هراسان / دنبال دست دیگر خود می گشت .

با خواندن این دو شعر به روشنی به تفاوت دیدگاه در شاعر یا دو سبک خاصّ شعری از دو منظر متفاوت و با دو الگوی خاص شاعرانگی پی می بریم . دو دیدگاهی که دیدگاه های غالب شبیه دهه ی شصت نیز بوده اند .

مبنای یکی همین مبنای توصیفی / تشبیهی / استعاری / غیر روایتی شعر کلاسیک است که مبتنی بر صنایع ادبی و آرایه های بدیعی می باشد که مجازاً و قرینه ی صارفه ی رزمندگان را در شجاعت به شیر و در مهابت به صاعقه تشبیه می کنند و شعر را از ناسوت به لاهوت برده و آن را قُدسی می کند و در این راه از هیچ اغراق و علّوی که لازمه ی چنین اشعاری هم هست کوتاهی نمی کنند .

بنابراین شعر کاملاً ذهنی است و از سطح وقایع عینی جدا شده و دور می شود و شعر تک بعدی         می شود .

امّا دسته ی دوّم قصه ی دیگری دارند . به همان اندازه که دسته ی اوّل ، زبان پر طمطراق شاعرانه ، غلوآمیز و به طور کلی ذهنی دارند ، این دسته زبانی ساده ، دیده ی عینی ، و سخنی گزارش گونه ، روایی و روایت گرانه دارند .

این دو دیدگاه ، دیدگاههای غالب شعر ، در دوران هشت سال جنگ تحمیلی و کلّاً دهه ی شصت بودند که بنا به شواهد تاریخی به موقع هم متولّد شده و نیازهای حسّی و عاطفی مردم را به خوبی جواب دادند . امّا چون محدود به زمان و مکان خاصّی بودند و از طرفی موضوع های انتخاب شده برای آنها کمتر بدیع و تازه بود ، آن فراگیری زمان جنگ را پس از جنگ از دست دادند و کم کم به ورطه ی تکرار و تقلید در غلتیدند . امّا در این میان راه سوّمی هم وجود دارد که تمامی در اشعار قیصر موج می زند ذهنیّت کلام و عینیّت .

که اینگونه اشعارش در این دهه با اقبال بیشتری مواجه می گردد که ما در این دهه در بحبوحه ی جنگ عموماً با چنین اشعاری به ندرت روبرو می شویم .

یکی از آن شعرهای موفّق که درآن زمان به تلفیق این دو دیدگاه نائل آمده بود شعر                             « محمد رضا عبدالملکیان » بود :

تو چرا می جنگی ؟

پسرم می پرسد

من تفنگم بر دوش

کوله بارم بر پشت

بند پوتینم را محکم می بندم

مادرم

آب و آیینه و قرآن در دست

روشنی

در دل من می بارد

پسرم باردگر می پرسد :

تو چرا می جنگی ؟

با تمام دل خود می گویم :

« تا چراغ ازتو نگیرد دشمن » .

در این شعر قرار گرفتن در سه فضا کاملاً مشهود است ، رئالیسم ، رمانتیسم ، سمبولیسم که در هم پیچیده اند . بستن بند پوتین در یک حرکت معنایی به باریدن روشنی در دل تغییر یافته و کامل            می شود .

پرسش ساده امّا سخن « تو چرا می جنگی ؟ » پاسخی سمبولیک و نُمادین با خود به همراه دارد .

شعر مرحوم قیصر امین پور هم به طور طبیعی از آن ویژگی تمام شعر دهه ی شصت ، مستثنی نبوده است او در کتاب « تنفّس صبج » بر اساس روحیّات خاص آن دوران ، شاعری صریح و اجتماعی است که از یک سری تعهّدات سیاسی و ایدئولوژیک از موضع خود به عنوان یک شاعر متعهّد دفاع می کند .

در نیمه ی اوّل دهه ی شصت او یکسره بیانی عینی و واقع گرایانه دارد بدون اینکه کار کردی شاعرانه از عناصر عینی بکشد و نمونه اش « شعری برای جنگ » بود که قسمت هایی از آن را به عنوان شاهد مثال آوردیم و گاه بیانش ذهنی و انتزاعی است :

بگذار بعد از این

تنها

پیشانی تو را بسرایم

پیشانی تو

تفسیر لوح محفوظ است

پیشانی تو

سوره ی نور است

این راز سر به مُهر قدیمی

از دستبرد حادثه دور است

یا

از سایه ی خود هراسان

بر جاده ای از مه و دود

روحی سراسیمه سرکش

در بادی می رفت .

........

نمونه ای از اشعار دوران جنگ بر گرفته از کتاب در کوچه آفتاب :

« قصّه ی جنگ »

موسیقی شهر بانگ « رودارود » است

خنیاگری آتش و رقص و دود است

بر خاک خرابه ها بخوان قصّه ی جنگ

از چشم عروسکی که خون آلود است

« هجرت »

من هم سفر شراب از زرد به سرخ

من همره اضطراب از زرد به سرخ

یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد

چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ

« فرصت خموشی »

برخیز به خون دل وضویی بکنیم

در آب ترانه ، شستشویی بکنیم

عمر اندک و فرصت خموشی بسیار

تلخ است سکوت ، گفتگویی بکنیم

« دوزخ دنیا »

دگر این دل ، سرماندن ندارد

هوای در قفس خواندن ندارد

چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت

که دیگر بار ، سوزاندن ندارد

« گم کرده ی دیرین »

بیا ای دل از این جا پر بگیریم

ره کاشانه ی دیگر بگیریم

بیا گم کرده ی دیرین خود را

سراغ از لاله ی پرپر بگیریم

« از این »

نه از مهر و نه از کین می نویسم

نه از کفرو نه از دین می نویسم

دلم خون است ، می دانی برادر .

دلم خون است از این می نویسم

« دلا »

تو تنهایی ، تو از تن ها جدایی

غریبی ، بی کسی ، بی آشنایی

دلا ! گویی تو را من می شناسم

تو از این جا نه ای ، اهل کجایی ؟ ! ( برگرفته ازکتاب تنفّس صبح )

« اتّفاق »

افتاد

آن سان که برگ

آن اتّفاق سرد می افتد

افتاد

آن سان که مرگ

آن اتّفاق سرد می افتد

امّا

او سبز بود و گرم

که

افتاد ( آذر 58 )

گویی در این جا با بیانی زیبا و عباراتی لبریز از تناسب و توازن لفظ به مسئله ی شهادت و مرگ و شهید پرداخته است و در جایی دیگر می سُراید :

می خواستم شعری برای جنگ بگویم

شعری برای شهر خودم دزفول

دیدم که لفظ ناخوش موشک را

باید به کار برد

امّا

موشک

زیبایی کلام مرا می کاست

گفتم که بیت ناقص شعرم

از خانه های شهر که بهتر نیست

بگذار شعر من هم

چون خانه های خاکی مردم

خرد و خراب باشد و خون آلود

باید که شعر خاکی و خونین گفت

باید که شعر خشم بگویم

شعر فصیح فریاد

هر چند ناتمام

گفتم :

در شهر ما

دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست

این جا

وضعیّت خطر گذرا نیست

آژیر قرمز است که می نالد

تنها میان ساکت شب ها

بر خواب ناتمام جسدها

خفّاش های وحشی دشمن

حتّی ز نور روزنه بیزارند

باید تمام پنجره ها را

با پرده های کور بپوشانیم

این جا

دیوار هم

دیگر پناه پشت کسی نیست

کاین گور دیگری است که اِستاده است

در انتظار شب

دیگر ستارگان را

حتّی

هیچ اعتمادی نیست

شاید ستاره ها

شبگردهای دشمن ما باشند

این جا

حتّی

از انفجار ماه تعجّب نمی کنند

این جا

تنها ستارگان

از برج های فاصله می بینند

که شب چقدر موقع منفوری است

امّا اگر ستاره زبان می داشت

چه شعرها که از بد شب می گفت

گویاتر از زبان من گنگ

آری

شب موقع بدی است

...............

این جا

گاهی سر بریده ی مردی را

تنها

باید زبام دور بیاریم

تا در میان گور بخوابانیم

................

این جا سپور هر صبح

خاکستر عزیز کسی را

همراه می برد

این جا برای ماندن

حتّی هوا کم است .( دزفول اسفند 59 )

قیصر در دو مجموعه ی « تنفّس صبح » و « در كوچه آفتاب » بیشترین استفاده را از واژه های شهید ، شهادت ، مرگ ، آفتاب دارد او حتّی بسامد این واژه ها را تا كتاب « آینه های ناگهان » نیز ادامه              می دهد . در این دهه شاعر واقعی می بیند و واقعی می سُراید . او فضای مقدّس جبهه و جنگ را با تمام ذرّات وجودش احساس می كند و این احساس را خالصانه بر قلم جاری می كند .

3-2- دوره ی دوّم شاعری قیصر ( دهه ی دوّم )

اینک دهه ی دوّم زندگی اوست و او از انفجار و باروت و بوی خون و خاک ، حدیثی به میان           نمی آورد ، امّا هنوز جویای واقعیّت و یقینی است که هشت سال در اطرافش استنشاق کرده است ، امّا به یکباره حال و هوا را دیگر گونه می بیند آرمان گرایی او در دهه ی اوّل تبدیل به واقع گرایی شده است و او دیگر ایده آلیسم فکر نمی کند بلکه رئالیستی است که تارهای شک و تردید خانه ی دل بزرگش را در بر گرفته است .

او که بالنده ترین شاعر نسل انقلاب در دهه ی اوّل بود « این صفت در این جا تنها معنای تاریخی دارد نه اعتقادی» ، زیرا شاعری از نسل انقلاب اسلامی است که به صورت حرفه ای از 22 بهمن 1357 بدین سو شعر گفته است که او برترین شاعران بود که آمده بود تا شکاف تاریخی میان ملّت و دولت را با شعر پر کند و انقلاب به عنوان صورتی از کنش سیاسی که منشأ قدرت را در ملّت می جست فرصتی مناسب برای خلق شعری نوباشد.

شعر در قالب نو گرچه سال ها قبل هم زمان با ظهور رضاخان در شکل شعر نیمایی ظهور کرده بود امّا به دلیل همسویی فکری نو گرایان ادبی و نظام پهلوی در عمل ، شعر شبه مدرن ، ردایی برازنده ی دولت شبه مدرن شده بود .

حتّی سوسیالیست های خفته در شعر نو از عوارض و علایم همان شبه مدرنیسم پهلوی بود که در شعر شاعرانی چون احمد شاملو و فروغ فرخزاد تبلور می یافت و آنان با وجود مرزبندی سیاسی با حکومت پهلوی در افق فلسفی جهان بینی ( لایسیزم ) با این نظام سیاسی هم رأی و همراه بودند . بدین معنی هم شعر کهن و هم شعر نوین ، اشعاری در خور نظام های سیاسی عصر خود بودند .

شعر کهن ، شعر سنّتی بود ، شامل قصیده هایی در مدح شاهان و مرثیه هایی در فراق امامان و غزل هایی که نمی دانیم صلت کدام قصیده بودند . شعر کهن گاه در مقام حماسه احیاگر یک ملّت بود و گاه در جایگاه تصوّف تنها کلامی که ابزار بیان سخن بود و قلّه های شعر فارسی – فردوسی و مولوی – از این دسته بودند .

با وجود همه ی این تفاوت ها امّا شعر کهن ایدئولوژی سیاسی در تاریخ ملّی و دینی ایران بودند . شعر در این زمان هنری بود که در دربار رشد می کرد یا بر منبر .

قصیده ها شعر رسمی در بارها بودند و مرثیه ها شعر محبوب منبرها .

غزل سرایی هم کار بی مزد و منّتی بود که عشّاق باید خرج عشق خویش می کردند و سر حماسه ها هم بی کلاه بود که سلطان محمود غزنوی به جای سی هزار دینار طلا سی هزار درهم نقره به فردوسی داد .

امّا بازار قصیده و مرثیه داغ بود . قصیده شعر دولتی بود و مرثیه شعر ملّی و ملّت و ملّت همان امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و شیعه ی علی (علیه السّلام) .

امّا شاعر نوپرداز شاعری بود که بر حکومت باشد نه با حکومت . شعر ، هنر انقلاب بود .

در این دهه بود که قیصر می بایست قالبی را مشخص نکند ، بشناسد ، بسازد و گاه به آن بتازد . گروهی از شاعران در سطح مجادلات سیاسی می ماندند و به دلیل کوتاهی عمر و باختن جان ( نه در مقام شاعر که در جایگاه چریک ) موّفق به فتح قلّه های شعری نمی شدند و بیشتر به سبب اعتقادات سیاسی خود به شاعرانی نامور ، تبدیل می شوند و گروهی دیگر گرچه از منظر شکاف سیاسی ، اپوزیسیون [3] محسوب می شوند امّا با برجسته کردن پیوند فکری خود با حکومت سعی می کردند از مزایای لائیک بودن بهره ببرند و حیات شعری خود را تا فتح قلّه های شعری ادامه دهند .

اکنون قیصر در دورانی به سر می برد که شاعرانی همچون محمد حسین شهریار و مهرداد اوستا بر سر آن سایه انداخته بودند . شهریار مهمترین شاعر کلاسیکی بود که پا به پای انقلاب پیش امده بود و در مدح و وصف آن قصیده سروده بود .

اوّلین تلاش های شعری نسل انقلاب با شورش علیه سنّت های شعری عصر جدید آغاز شد . یکی از شاعران پر مایه و انقلابی سیّد حسن حسینی بود . و شاعر دیگر و دوست دیرینه ی او قیصر امین پور .

وی از آغاز ، شعر نو را به عنوان قالب اصلی شاعری خویش برگزید . نسل انقلاب اسلامی در شعر میان هر وله ای ناگزیر گرفتار آمده بود . شاعرانی مثل مهرداد اوستا ، حمید سبزواری ، نصرالله مردانی شعر انقلاب را در قالب کهن ریختند و میان ذهن و زبان خود تناقضی نمی دیدند .

امّا شاعران انقلابی مثل قیصر و سیّد حسن حسینی در چنان هر وله ای بودند که با پایان دهه ی اوّل انقلاب اسلامی و ورود جمهوری اسلامی به عصر جدید مسئله ای دیگر به مسائل شعر انقلاب افزوده شد :

شعر کهن ، شعر حکومت های کهنه بود و شعر نو ، شعر حکومت های مدرن .

شعر کهن کمتر در برابر حکومت های کهنه قرار می گرفت و اگر در مقابل آن می ایستاد از قصیده به هجویه تبدیل می شد .

شعر نو بیشتر در برابر حکومت های نو قرار می گرفت که عمدتاً شعر سوسیالیستی بود .

امّا شعر انقلاب  اسلامی نه قصیده بود و نه مرثیه . در مرثیه هرگز به پای ترجیع بند کاشانی در عهد صفوی در ستایش امام حسین (علیه السّلام) نرسید و در قصیده هرگز قصد مدح حاکمان جدید بر خط شعر انقلاب اسلامی حاکم نشد .

امّا شعر انقلاب ستایش امام (رحمه الله علیه) ،مردم ،انقلاب، اسلام وجنگ را وظیفه ی خود می دانست .

در سال 1367 که جنگ ایران و عراق پایان یافت فصلی از شعر انقلاب اسلامی به پایان عمر شکوفایی خود رسید .

به تدریج ستایش مفاهیمی چون ایثار جای خود را به تفرّد داد و فردیّت جایگزینی جمعیّت ستایش شده، در شعر انقلاب شد .

اتّحاد فرزندان انقلاب اسلامی با حاکمان به اتّحاد و انتقاد تبدیل شد و مضامین انتقادی در شعر انقلاب اسلامی رونق گرفت .

باز در این تحوّلات نام قیصر امین پور و سیّد حسن حسینی برجسته بود و البتّه شاعرانی چون علیرضا قزوه نیز اشعار صریحاً انتقادی در این سال ها منتشر کردند که در حد یک یا دو مجموعه متوقف ماند .

شاعرانی مانند علی معلّم / احمد عزیزی / یوسفعلی میر شکّاک اتّحاد خود با حاکمیّت را حفظ کردند . و شاعرانی مانند عبدالجبار کاکایی ، ترانه سرایی را به عنوان قالب شعری خود برگزیدند .

سید حسن حسینی و قیصر امین پور در این جناح بندی ادبی هر لحظه منتقدتر می شدند و وضعیّتی مشابه شاعران نوپرداز نظام گذشته یافتند .

همانگونه که شاملو در جهان بینی فلسفی با نظام گذشته متّحد بود و در تحلیل سیاسی از آن فاصله           می گرفت قیصر نیز در جهان بینی دینی با نظام جدید متّحد بود و درتحلیل سیاسی از آن فاصله             می گرفت .

رنج شاعری قیصر از همین دهه آغاز شد . او نه شاعر کلاسیک بود و نه شاعر لائیک، فرزند انقلاب اسلامی بود . معتقد به جمهوری اسلامی امّا منتقد به وضع جاری سیاست و معترض به وضع موجود .

قیصر قصد نفی نداشت امّا در موضع نقد بود « این نکته را می توان در شعرهای تازه اش در 16 سال اخیر فهمید »

زیباترین اشعار او در زمانی زاده شد که شاعر از همه ی تعهّدات سیاسی خود فاصله گرفته بود . شعر به عنوان شعر برای او موضوعیّت پیدا کرده بود نه به عنوان ابزار ایدئولوژی .

قیصر در اوج بلوغ شعری خویش محصول تناقض ها و تعارض های سنّت های شعر فارسی بود .

به زبان کهن شعری سرود امّا کهنه سرا نبود . شعر نو می گفت امّا نوپرداز نبود . نه کلاسیک بود نه نو کلاسیک نه فقط در فرم که در محتوا طبع آزمایی هایی متعدّد کرده بود . جهان را نه بی انسان می خواست نه بی خدا .

نه شعر صوفیانه می گفت نه شعر مُلحدانه . شاعری قیصر از نوع روشنفکری روشنفکرانِ دینی بود امّا در روشن فکری دینی نمانده بود .

او سعی در تجمع قالب نو و کهن را داشت . او فکر کهن را فکر کهنه نمی دانست امّا با همین فکر کهن ، دغدغه های نو پیدا کرده بود .

همچون شاعران نو ،ضد جنگ بود امّا شاعر دفاع مقدّس هم بود . همچون شاعران نو از خدا پرسش می کرد امّا شاعر جهان بی خدا نبود .

همچون شاعران نو مخالف قدرت بود امّا ضد حکومت هم نبود .

آری او در این دهه به مرحله ی شک و تردیدی رسیده بود دیگر نه از جبهه خبری بود نه از جنگ نه از خاک و خون و نه از اطمینان و یقین .

او در هر جرگه ای می گشت و هر جا یک حلقه ادبی بر جای گذاشته بود شاید برای همین بود که هر کس به او لقبی می داد . شاعر انقلاب / شاعر دفاع مقدّس / شاعر جنگ / شاعر اصلاح طلبی / شاعر مذهبی / شاعر اصولگرایی اسلامی / شاعر معترض / شاعر منتقد / شاعر روشنفکری دینی و ... .

آری او از دوران دهه ی اوّل عمر شاعری خویش توشه ها بر گرفته بود و آماده ی مواجهه با فضای پس از جنگ شده بود .

مجموعه ی دیگری که پس از پایان جنگ و در حال و هوای دیگر ، از قیصر امین پور منتشر شد . آینه های ناگهان نام دارد . شهودِ ناگهانی / منِ ناگهانی / مَن های ناگهانی بی شماری که آن طرف آینه می بینید . اینها شاید تعابیری باشد که موجب انتخاب نام این مجموعه ی شعری شده است .

شاید او در همه ی انسان ها ، شاید در همه ی موجودات جریان یافته و متکثّر شده است . او در این دوران کم کم در خود فرو می رود ، در هاله ای از شک ها و تردیدها و در کشاکشی آدم به جوهره ی شعر که همانا جوهره ی وجودی خویش است نزدیک و نزدیک تر می شود .

در بعضی از این شعرها مثل « درد واژه ها » به بیان مستقیم درد و رنجی می پردازد که شاعر خود را و مردم خود را با آن عجین می بیند . درد و رنجی که در نهایت نام دیگر شاعر می شود و حضور خود را ثابت می کند .

درد حرف نیست

درد نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم

او در این دوران از انسان ها می نالد نه از خود آن ها بلکه از هدف مشترکی که همگی گم کرده اند و هیچ پاسخی برای چراهای خویش نمی یابد .

او در شعر « مهمان سرزده » از هجوم موریانه هایی سخن می گوید که از قلب میزها می رویند و همه چیز را به کام خود می کشند . موریانه هایی که نخست از وجود آدمی آغاز می کنند و سپس در همه جا گسترده می شوند .

لحظه ای که خسته ام / لحظه ای که روی دسته های نرم صندلی / پا به پایه های سخت میز تکیه می دهم / مثل میهمان سرزده / پا به راه و بی قرار رفتنم / فکر می کنم / میزبان من / اجتماع کور موریانه هاست / موریانه های ریز / موریانه های بی تمیز / میزهای کوچک و بزرگ را / چشم بسته انتخاب          می کند آه / موریانه های میزبان / ذهن میزهای ما / جای تخم ریزی شماست .

این شعر به قدری ساده و صمیمی است که غالباً خواننده متوجه ریزه کاریهای شعری آن نمی شود مثلاً ایهامی که در کلمه ی « میزبان » وجود دارد .

آری او در این دهه و با انتشار دو مجموعه ی شعر آینه های ناگهان و گزینه ی اشعار و آثار منثور         « بی بال پریدن» به گونه ای، شاعری شاکی است که همه را به زیر پرده ی ابهام فرو می برد و از آنها چیزی می خواهد که آنان نیز عمری آن را گم کرده اند و به دنبال آن می گردند . آری او به دنبال درد جاودانگی است .

پس کجاست ؟

چند بار

خِرت و پرت های کیف باد کرده را

زیرو رو کنم

پوشه ی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار

کارت های اعتبار

کارت های دعوت عروسی و عزا

قبض های آب و برق و غیره و کذا

برگه ی حقوق و بیمه و جریمه و مُساعده

رونوشت بخشنامه های طبق قاعده

نامه های رسمی و تصادفی

نامه های مستقیم و محرمانه معرّفی

برگه ی رسید قسط های وام

قسط های تا همیشه ناتمام

پس کجاست ؟

چند بار

جیب های پاره پوره را

پشت و رو کنم

چند تا بلیت تا شده

چند اسکناس کهنه و مچاله چند سکّه ی سیاه

صورت خرید خواروبار

صورت خرید جنس های خانگی

پس کجاست ؟

یادداشت های درد جاودانگی

او در این فضاها ، به دنبال چیزی می گردد که فطری وجود همه ی انسان هاست و در شعرهای این دوره ، اشعارش بیانگر سرگشتگی و حسرت شاعری دردمند است .

امّا ایمان و امید به یافتن خویش را و باور داشتن حقیقت ، فراسوی واقعیّت عادی ، مایه ی بسیاری از اشعار این دوره ی اوست .

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است ، آورده ایم

اگر داغ شرط است ، ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم

اگر خنجر دوستان ، گُرده ایم

گواهی بخواهید ، اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم .

4-2- دوران سوّم شاعری قیصر ( دهه ی سوّم )

اینک با شاعری مواجه می شویم که یقین و اطمینان دوران جنگ را با گرد و غبار خاطرات گذشته بر شانه های خویش می کشد و از صراط شک و تردید نیز به سلامتی عبور کرده است اکنون در این بُرهه از زمان او دیگر در هیچ چیز شادی را به تماشا نمی نشیند او حتّی از عشق ، میوه ی غم         می چیند .

با تو ام / ای غم / ای غم مبهم

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

این غم همان چیزی است که در سراسر شعر و موسیقی قیصر طنین انداز است و اگر چیزی جز این بود استثنا بود .

در شعر شاید تنها مولوی باشد که از منظری مبسوط به هستی و اجزای آن می نگرد و کلام و نگاهش،ریتم گرم و تندی دارد . امین پور هم چنان که خود هم بدان آگاه است با دلی گرفته به عالم و آدم می نگرد ، عشق او و شعرهای عاشقانه اش از غمی مبهم ، سرشار است .

نگاه قیصر به هستی نگاهی است که حافظ به هستی داشت :

رضا به داده بده وز جبین گره بگشا

که بر من و تو در اختیار نگشادست

او جهان را همان گونه که بود پذیرفت و به دنبال کشف ویژگی ها و اصول و قواعد آن است بدون آنکه بخواهد یا بتواند جزیی از آن را تغییر دهد .

شاید شاعران آفریده شده اند که هر از گاهی به دیگران تلنگری بزنند و آدمیان را مجبور کنند که از عادت به وضع موجود و غرق شدن در سکون آن دست بشویند و تکانی به خود بدهند و از بی خویشی قدم بردارند و به سوی خویش پیش رفته و غبار آداب و عادات بی روح را از صفحه ی دل و جان خویش بزدایند . از این رو باید عذر شاعران را در گرایش به آرمان پذیرفت .

نگاه قیصر در این دوره کاملاً شاعرانه است . شاید یکی از علل تلخی نگاه او شاعر بودنش باشد و حساسیّتی که شاعری در نگاه او ایجاد کرده است . مثلاً مولا علی (علیه السّلام) می فرمایند :

« در روز آخرالزّمان ، آدمیان بسان گرگ درنده اند ، اگر ندری می درندت »

امّا هیچ شاعری نه می خواهد و نه می تواند این واقعیّت هولناک را بپذیرد . گویی که قیصر همیشه غصّه ی آدم ها را می خورد و از آنان چنان سخن می گوید که گویی قرار بوده همه فرشته باشند .

او در شعرهایی که با گلّه و شکایت همراه است به همین علّت شکایت خویش را سر می دهد که انسان نباید اینگونه زیست کند و هدف خویش را فراموش کند .

او می سراید :

کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم

که هبوط ابدم از پی دانستن بود ( گلها همه آفتاب گردانند صفحه 137)

او در مجموعه ی گلها می نویسد ( صفحه 132)

جز همین زخم خوردن از چپ و راست

زین طرف ها چه طرف بر بستم ؟ !

جُرمم این بود : من خودم بودم

جُرمم این است : من خودم هستم

زمانی که می سراید ای کاش هیچ نمی دانستم ، خود او به طور غیر مستقیم جمله ی کانت فیلسوف آلمانی را بیان می کند : « جرأتِ دانستن داشته باش » . دانستن ، آغاز است و آغاز ، تردید است یا به عبارتی :

تردید ، یا شروعِ از هیچ است یا آغازی بر پایان ، به قصد دیگر شدن :

چه کنم ؟ ! این همه امّا و اگرها را

این همه چون و چرا را به که باید گفت ؟ ! ( گلها همه آفتاب گردانند صفحه 134 )

شعر قیصر در این دوران شمایی است از انحنای حیات نسل ما :

در عبور از این مسیر دور / از الف اگر گذشته ام / از اگر اگر به یا رسیده ام / از کجا به ناکجا ... .

( گلها همه آفتاب گردانند صفحه 70 )

او از کجا یعنی یقین به ناکجا یعنی عدم یقین رسیده است .

ظاهراً او می خواهد همه چیز را از نو معنی کند و جهانی تازه بسازد .

این دردها به درد دل من نمی خورند

این حرف ها به درد سرودن نمی خورند

شیواست واژه های رخ و زلف و خط و خال

امّا به شیوه ی غزل من نمی خورند ( گلها همه آفتاب گردانند صفحه 95 )

او با رخ و زلف و ... مشکل ندارد ، مشکل او با منظومه ی معنایی است که از کُراتی چون رخ و زلف و ... تشکیل شده است .

او می خواهد جهان خود را با .واژه هایی بسازد که در آن ها زندگی می کند . واژه هایی محسوس و ملموس . امّا این جهان را دیگر رخ و خط و خال و ... نمی تواند بیان کند .

جهان شاعر شامل دو مرحله می شود : 1- سرایش 2- پیرایش .

در مرحله ی اوّل : شاعر می سراید با استفاده از تجربیّات پیشینه خود و با استفاده از قوّه ی خلّاقه ای که در نهاد هر شاعری به ودیعه گذاشته شده است .

امّا مرحله ی دوّم : آن جاست که شاعر هر چه را سروده در معرض نقد خویش قرار می دهد و شعر را چون نقّادی خبره در معرض کار و نقّادی خویش قرار می دهد و کمتر کسی است از مرحله ی اوّل و دوّم به سلامت بگذرد . زمانی که در حال سَرایش هستند ، آگاهانه به نقد اشعار خویش نمی پردازند و این جاست که شعر آن ها کالبد دارد امّا از سلامت روح برخوردار نیست . قیصر گاهی همچون مادری تمام شعرهای خود را دوست دارد و نمی تواند از آن ها دل بکند .

زمانی که شاعر جهانی دیگر را خواستار می شود به این معناست که نگرشی دیگر دارد و انسان و جهان دائم با یکدیگر در تعامل هستند و هر دو بر هم اثر می گذارند و اثر می پذیرند .

در این دوران به وضوح می توان به تعمیق شعر امین پور پی برد و این تعمیق شعر همراه با عمیق شدن نگاه او به هستی و هست هاست و رابطه ی آدمی با خود ، هم نوعان و جهان ، و حتی نگاه ما به خود . وقتی می گوییم ما ، منظور غالب و اکثریّت است . آری همه ی ما باید اقرار کنیم که ای قیصر سخن از زبان ما می گویی . آری شعرهای امین پور خلوتی است برای زیستن در این عصر .


جهت دریافت فایل ادبیّات معاصر دکتر قیصر امین پور لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 12,900 تومان

خرید

برچسب ها : ادبیّات معاصر دکتر قیصر امین پور , دانلود ادبیّات معاصر دکتر قیصر امین پور , ادبیّات معاصر , دکتر قیصر امین پور , تاریخ ادبیات , ادبیات , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه , شاعری قیصر

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر