امروز: یکشنبه 9 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
لینک دوستان
بلوک کد اختصاصی

آغاز خداشناسی، خود شناسی است

آغاز خداشناسی، خود شناسی استدسته: معارف اسلامی
بازدید: 44 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 27 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 33

آغاز خداشناسی، خود شناسی است خودشناسی چگونه است؟ به چند نمونه از ویژگی های انسان التفات كنیدتا خالق را بهتر بشناسید 1 هرگاه به این حقیقت واقف شود كه آدم خلیفه خدا بر روی زمین است یعنی آیینه تمام نمای صفات الهی است و هركس بخواهد خدا را ببیند می تواند او را كه ساخته شده و دست پرورده خداوند است مشاهده نماید چنین كسی خدای خود را خواهد شناخت

قیمت فایل فقط 2,900 تومان

خرید

 آغاز خداشناسی، خود شناسی است

آغاز خداشناسی، خود شناسی است

خودشناسی چگونه است؟

 به چند نمونه از ویژگی های انسان التفات كنیدتا خالق را بهتر بشناسید

1- هرگاه به این حقیقت واقف شود كه آدم خلیفه خدا بر روی زمین است یعنی آیینه تمام نمای صفات الهی است و هركس بخواهد خدا را ببیند می تواند او را كه ساخته شده و دست پرورده خداوند است مشاهده نماید چنین كسی خدای خود را خواهد شناخت.

2- آدمی كه دربندگی پروردگار خود ثابت باشد خداوند به خود می بالد وبه هنر خویش تبریك می گوید و می فرماید: آفرین بر قدرت كامل بهترین آفریننده. چون كه خدا خودش بهتر می داند كه چه موجود عظیمی آفریده از این جهت به آفرینش خود تبریك می گوید.

3- همچنین در آیات متعدد قرآن تصریح گردیده كه انسان مسجود ملائك است.

4- در حدیث است كه بیان می کند: هركس خود را شناخت محققاً خدای خود را شناخته است.

5- زمانی كه آدم بداند كه قلبش منزلگاه خدا است.

6- آنگاه كه امانت و اختیار خداوند را در خود احساس نمود.

7- موقعی كه فهمید و به یقین رسید كه خداوند چاشنی روح خود را در وجود او دمیده است ارزش وجودی خود را درك می كند و تقرب و نزدیكی خویش را با خالق یكتا حفظ نموده و پیوند بندگی را محكمتر نگه می دارد و از خودشناسی به خداشناسی پی می برد و این خودشناسی هرچه دقیقتر و عمیق تر گردد معرفت خداشناسی در انسان تقویت می شود.بنابراین می توان گفت همانطور كه قرآن كلام خدا است و پیامبر كلام خدا است انسان هم كلام خداوند است.پس آنكس كه جانشین خدا در زمین است خدا را می شناسد.آنكه وجودش كلمه خدا است با كلام خدا آشنا است. او كه قلبش جایگاه خدا است خدا را می شناسد.

پس انسان با توجه به شناخت خویشتن و درون نگری خود به شرح فوق و اینكه دارای نیروهای خدادادی عقل و فطرت و قدرت خلاقیت و اختیار و انتخاب احسن است مسلماً به مرحله ای می رسد كه خالق یكتای خود را می بیند و می شناسد و تنها او را می پرستد.

رسد آدمی به جایی كه بجز خدا نبیند بنگر كه تا چه حدّ است مكان آدمیت

خدا جویى

چرا براى شناسایى آفریدگار جهان فكر و مطالعه مى كنیم؟

1- عشق به آگاهى و آشنایى به جهان هستى، در درون جان همه ما است.

همه ما به راستى مى خواهیم بدانیم این آسمان بلندپایه، با اختران زیبایش، این زمین گسترده با مناظر دل فریبش، خود به خود به وجود آمده اند، یا این نقش هاى عجیب به دست نقاشى ماهر و توانا و چیره دست، كشیده شده است؟

نخستین سؤالاتى كه در زندگى براى همه ما پیدا مى شود این است كه:

از كجا آمده ایم؟ در كجا هستیم؟ و به كجا مى رویم؟

و ما اگر پاسخ هاى این پرسش هاى سه گانه را بدانیم ؟ یعنى بدانیم آغاز زندگى ما از كجا شروع شده و سرانجام به كجا خواهیم رفت؟ و اكنون چه وظیفه اى داریم؟بنابراین نخستین چیزى كه ما را به دنبال خداجویى و شناسایى آفریننده جهان هستى مى فرستد، همان روح تشنه و جستوجوگر ما است.

2- حس شكرگزارى

 ما هنگامى كه به این سفره گسترده آفرینش نگاه مى كنیم و انواع نعمت هایى كه در اختیار ما قرار دارد، چشمان بینا، گوش هاى شنوا، عقل و هوش كافى، نیروهاى مختلف جسمانى و روانى، انواع وسایل زندگى، و روزى هاى پاك و پاكیزه، در این سفره پهناور مى بینیم، بى اختیار به این فكر مى افتیم كه بخشنده این همه نعمت ها را بشناسیم، و اگر چه نیاز به تشكر ما نداشته باشد، در برابر او شكرگزارى كنیم و تا این كار را نكنیم، احساس ناراحتى و كمبود داریم و این دلیل دیگرى است كه ما را به دنبال شناسایى خدا مى فرستد.

3- پیوند سود و زیان ما با این مسئله

مذهب ها و مكتب هاى مختلف هر كدام ما را به سوى خود دعوت مى كند، ولى از آنجا كه سرنوشت ما، خوشبختى و بدبختى ما، پیشرفت و عقب افتادگى ما، به بررسى و انتخاب بهترین راه بستگى دارد، خود را ناگزیر مى بینیم كه در این باره فكر كنیم، راهى كه موجب پیشرفت و تكامل ما است انتخاب كنیم و از آنچه ما را به پرتگاه بدبختى و فساد و سیه روزى مى كشاند پرهیز نماییم. این نیز دلیل دیگرى است، كه ما را به مطالعه درباره آفریننده جهان هستى دعوت مى كند.

آثار خداشناسى در زندگى ما

1- خداشناسى و پیشرفت علوم

عالم هستى همانند كتاب بزرگى است كه هر یك از موجودات آن كلمه یا جمله اى از آن را تشكیل مى دهد، از نظر یك فرد خداپرست همه ذرات این جهان قابل دقت است، یك انسان با ایمان در پرتو نور خداپرستى، با كنجكاورى خاصی به مطالعه اسرار آفرینش مى پردازد (و همین موضوع به پیشرفت علوم و دانش هاى انسانى كمك مى كند) زیرا او مى داند آفریننده این دستگاه، بى نهایت علم و قدرت دارد، و همه كارش روى حكمت و فلسفه است، بنابراین دقیق تر مطالعه مى كند، عمیق تر بررسى مى نماید تا اسرار آن را بهتر درك كند.خلاصه، خداپرستى وسیله پیشرفت علوم و دانشهاست.

2- خداشناسى و تلاش و امید

به هنگامى كه حوادث سخت و پیچیده در زندگى انسان رخ مى دهد، و درها ظاهرأ به روى او از هر سو بسته مى شود و احساس ضعف و ناتوانى و تنهایى در برابر مشكلات مى كند، ایمان به خدا به یارى او مى شتابد و به او نیرو مى دهد.آنها كه ایمان به خدا دارند خود را تنها و ناتوان نمى بینند، مأیوس نمى شوند، احساس ضعف و ناتوانى نمى كنند، چون قدرت خدا بالاتر از همه مشكلات است و همه چیز در برابر او سهل و آسان مى باشد.آنها با امید به لطف و حمایت و كمك پروردگار به مبارزه با مشكلات برمى خیزند و تمام نیروهاى خود را به كار مى گیرند و با عشق و امید به تلاش و كوشش ادامه مى دهند و بر سختى ها پیروز مى شوند.آرى ایمان به خدا تكیه گاه بزرگى براى انسان ها است.

ایمان به خدا مایه استقامت و پایمردى است.ایمان به خدا نور امید را همیشه در دل ها زنده نگه مى دارد.

3- خداشناسى و آرامش

دانشمندان روان شناس مى گویند در زمان ما بیمارى روانى و ناراحتى روحى بیش از هر زمان دیگر است.و نیز مى گویند یكى از عوامل این بیمارى احساس نگرانى است، نگرانى از حوادث آینده، نگرانى از مرگ، نگرانى از جنگ و نگرانى از فقر و شكست.از جمله چیزهایى كه مى تواند نگرانى را از روح انسان دور كند ایمان به خدا است زیرا هر وقت عوامل نگرانى مى خواهد در روح او نفوذ كند ایمان به خدا آن را عقب مى راند.خدایى كه مهربان است، خدایى كه روزى دهنده است، خدایى كه از حالات بندگانش آگاه و هر گاه رو به سوى او آرند، به آنها كمك مى كند و از ناراحتى ها رهایى مى بخشد.به همین جهت مؤمنان واقعى همیشه احساس آرامش مى كنند و هیچگونه نگرانى در روح آنها نیست و چون كارشان براى خدا است اگر زیانى هم كنند جبرانش را از او مى طلبند و حتى در میدان جنگ لبخند بر لب دارند.

خداشناسى از یک راه مطمئن

راهى از درون (نزدیك ترین راه)

هر انسانی زوایاى قلب و اعماق دل و روان خویش احساس مى كند كه ندایى لطیف و پر ازمهر و درعین حال رسا و محكم وى را به طرف یك مبدأ بزرگ علم  و قدرت كه ما او را خدا مى نامیم مى خواند.

این همان نداى فطرت پاك و بى آلایش بشر است.ممكن است غوغاى جهان مادى و زندگى روزانه و زرق و برق هاى حیات، او را به خود مشغول سازد، و موقتأ از شنیدن این ندا غافل شود، امّا هنگامى كه خود را در برابر مشكلات و گرفتارى ها مشاهده مى كند، هنگامى كه حوادث وحشتناک طبیعى همانند سیل ها و زلزله ها و طوفان ها و لحظات پراضطراب یك هواپیما در یک هواى نامساعد و خطرناک به او حمله ور مى شوند، در این هنگام كه دست او از تمام وسایل مادى كوتاه مى گردد و هیچ گونه پناهگاهى براى خود نمى یابد،

این ندا در درون جان او قوت مى گیرد، احساس مى كند كه از درون وجودش قدرتى او را به سوى خود مى خواند، قدرتى كه برتر از تمام قدرت ها است، نیروى مرموزى كه همه مشكلات دربرابر او سهل و ساده و آسان است.كمتر كسى را مى توانید پیدا كنید كه در برابر حوادث سخت زندگى چنین توجهى را پیدا نكند و بى اختیار به یاد خدا نیفتد و همین موضوع است كه نشان مى دهد ما چقدر به او نزدیكیم واو چقدر به ما نزدیك است او درروح و جان ماست. البته نداى فطرت همیشه در درون جان آدمى هست ولى در این لحظات قوت بیشترى مى یابد.

این نزدیك ترین راهى است كه هر كس از درون جان خود مى تواند به سوى خدا و مبدأ جهان هستى بیابد.


انگیزه خداجویی

خداشناسی، فطری انسان است، و انسان بالفطره خداجو و خداشناس است. انسانهای نخستین نیز همانند انسانهای کنونی از این فطرت برخوردار بوده، و بالفطره خداشناس بوده اند. این است که به خوبی در می یابیم انگیزه و سبب اصلی اعتقاد انسانها به خدا "فطرت" و "عقل روشن" است که در نهاد بشر موجود است. اندیشه خدا همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. عشق به خدا آنچنان شورانگیز و حرکت آفرین بوده که عظیم ترین تحولات را در جوامع بشری به وجود آورده، و با شکوه ترین حماسه را آفریده است.

انسان برای آرامش بخشیدن به خود معتقد به خدا شده است تا او را در برابر حوادث یاری کند. صحیح است که خداشناسی به روح انسان آرامش و نیرو می دهد و او را از اضطراب رهایی می بخشد، و ترس را از دل او می زداید، آرامش خاطر ثمره اعتقاد و ایمان به خداست، تحقق اعتقاد و ایمان به خدا نیاز به سبب دارد، و بدون سبب و ریشه تحقق آن امکان ندارد، سبب اعتقاد و ایمان به خدا، یا علم و ادراک فطری است که انسان بالفطره وجود خدا را درک می کند نه ترس و آرامش خاطر. و به آن علم دارد، و یا دلایل قطعی، چنین علم و یقین را در او ایجاد می کنند.

انواع صفات خدا

چرا شناسایى صفات خدا به دقّت و احتیاط فراوان احتیاج دارد؟

دلیل آن روشن است، زیرا خداوند هیچ چیزش با ما و آنچه دیده ایم و شنیده ایم شباهت ندارد، بنابراین نخستین شرط شناسایى صفات خداوند نفى تمام صفات مخلوقات از آن ذات مقدّس، یعنى تشبیه نكردن او به هیچ یك از موجودات محدود عالم طبیعت است، و این جا است كه كار به جاى باریكى مى كشد، زیرا ما در دل این طبیعت، بزرگ شده ایم، تماس ما با طبیعت بوده، با آن انس گرفته ایم لذا ما میل داریم همه چیز را با مقیاس آنها بسنجیم.به عبارت دیگر ما هر چه دیده ایم جسم و خواص جسم بوده، یعنى موجوداتى كه داراى زمان و مكان معینى بوده اند، ابعاد و اشكال مخصوصى داشته اند، با این حال تصور خدایى كه نه جسم دارد، نه زمان و نه مكان، و در عین حال به تمام زمان ها و مكان ها احاطه دارد، و از هر نظر نامحدود است، كارى است دشوار، یعنى احتیاج دارد كه با دقت در این راه گام برداریم.

صفات جمال و جلال

معمولأ صفات خدا را به دو دسته تقسیم مى كنند: صفات ثبوتیه یعنى آنچه خداوند آنها را داراست وصفات سلبیه یعنى آنچه خداوند از آنها منزه است.

ذات خدا ذاتى است نامتناهى از هر جهت و داراى تمام كمالات.

در مقابل صفات سلبى نیز در این جمله خلاصه مى گردد:ذات خدا از هیچ نظر نقصان ندارد.

ولى از نظر دیگر چون كمالات و نقایص درجات دارند، یعنى بى نهایت كمال و بى نهایت نقص را مى توان تصور نمود، لذا مى توان گفت خداوند بى نهایت صفات ثبوتى،و بى نهایت صفات سلبى دارد، زیرا هر كمالى تصور شود او دارد، و هر نقصى تصور شود خداوند از آن پیراسته است،پس صفات ثبوتى و سلبى خداوند نامحدود است.


معروف ترین صفات خداوند

مشهورترین صفات ثبوتى خداوند همان است كه در شعر معروف زیر جمع آورى شده است:

عالم و قادر و حی است و مرید و مدرك                        هم قدیم و ازلى پس متكلم صادق

1- خداوند عالم است، یعنى همه چیز را مى داند.

2- قادر است یعنى بر همه چیز توانا است.

3- حی است یعنى زنده است، زیرا موجود زنده كسى است كه هم علم دارد هم قدرت، و چون خداوند هم عالم است و هم قادر،بنابراین زنده است.

4- مرید است یعنى صاحب اراده مى باشد و در كارهاى خود مجبور نیست و هر كارى انجام مى دهد، داراى هدف و حكمت است و كم ترین چیزى در آسمان و زمین بدون فلسفه و هدف نیست.

5- خداوند مدرک است یعنى همه چیز را درك مى كند، همه را مى بیند و همه صداها را مى شنود و از همه چیز آگاه و باخبر است.

6- خداوند قدیم و ازلى است یعنى همیشه بوده و وجود او آغازى ندارد، زیرا هستیش از درون ذاتش مى جوشد، و به همین دلیل ابدى و جاودانى هم هست، زیرا كسى كه هستیش از خود او است فنا و نیستى براى او معنا ندارد.

7- خداوند متكلم است یعنى مى تواند امواج صدا را در هوا ایجاد كند و با پیامبران خود سخن بگوید،نه این كه خداوند زبان و لب و حنجره داشته باشد.

8- خداوند صادق است، یعنى هر چه مى گوید راست و عین واقعیت است، زیرا دروغ گفتن یا از جهل و نادانى است و یا از ضعف و ناتوانى است، خداوندى كه دانا و توانا است محال است دروغ بگوید.

و معروف ترین صفات سلبى او در شعر زیر جمع است:

نه مركب بود و جسم، نه مرئى نه محل                بى شریك است و معانى، تو غنى دان خالق

1- مركب نیست یعنى اجزاى تركیبى ندارد، زیرا در این صورت احتیاج به اجزاى خود پیدا مى كرد، در حالى كه او احتیاج به هیچ چیز ندارد.

2- خداوند جسم نیست زیرا هر جسمى محدود و متغیر و فناپذیر است.

3- خداوند مرئى نیست یعنى دیده نمى شود، زیرا اگر دیده مى شد جسم بود و محدود و فناپذیر بود.

4- خداوند محل ندارد زیرا جسم نیست تا نیازمند به محل باشد.

5- خداوند شریک ندارد، زیرا اگر شریک داشت، باید موجود محدودى باشد، چون دو موجود نامحدود از هر جهت ممكن نیست، بعلاوه وحدت قوانین این جهان نشانه یگانگى او است.

6- خداوند معانى ندارد یعنى صفات او عین ذات اوست.

7- خداوند محتاج و نیازمند نیست، بلكه غنى و بى نیاز است


چه راهی  برای خداشناسی وجود دارد که مبتنی بر نوعی یافت درونی و وجدانی است؟

راهی  برای خداشناسی وجود دارد که مبتنی بر نوعی یافت درونی و وجدانی است واز آن به راه فطرت تعبیرمی شود. در انسان تمایلاتی وجود دارد که مقتضای ذات و طبیعت اوست.برخی از این تمایلات بنوعی جنبه مادی داشته و به یکی از نیازهای جسمانی بشر مربوط می شود. و بعضی دیگر از تمایلات مزبور از حیثیت متعالی تری برخوردار بوده و هر کدام به یک بعد از ابعاد والای روحی و معنوی انسان ارتباط می یابد.

روانشناسان چهار حس زیر را جزء مهم ترین گرایشها دانسته و از آنها به تمایلات عالی می کنند:

1- حقیقت جویی یا حس راستی: که محرک اصلی انسان برای کسب معرفت است علاقه شدید کودک به کاویدن هر چیز وسوالات بسیار او و تلاش عظیم دانشمندان برای درک حقایقی که ممکن است استفاده علم خاصی هم از آن به عمل نیاید، نشان می دهد که یک عطش درونی بشر را به جستجو و کسب آگاهی وامی دارد.

2- حس زیبایی: گرایش به پدیده های زیبا از تمایلات اساسی وجود آدمی است. گرچه ممکن است افراد بشر سلیقه ها و نظرات مختلفی در مورد مصادیق، و مظاهر زیبایی داشته با اصل این تمایل که هر کس آنچه را که زیبایی می شمارد به آن گرایش دارد، یک تمایل اصیل و ریشه دارد و روح انسان است.

3- حس نیکی: هر کس در درون خود به کارهای خیر و اخلاقی، راغب و متمایل است. حتی کسانی که خود عملأحقوق دیگران را تضییع کرده و اخلاق انسانی را زیر پا می گذارد، مایلند که با آنان عادلانه رفتار شود، دروغی نشوند و به امانتشان خیانت نشود.

4- حس مذهبی یا گرایش به پرستش: تحقیقات تاریخی نشان می دهد که از قدیمترین دوران زندگی بشر تا به امروز، همواره نوعی مذهب و پرستش در میان جوامع انسانی وجود داشته است.  حتی آنها معتقدند که در میان انسانهای ما قبل تاریخ نیز گونه های خاصی از عقاید مذهبی رواج داشته است . البته اشکال پرستش و نیایش در جوامع مختلف ، متفاوت بوده است ولی جلوه های گوناگون حس مذهبی همگی حاکی از اینند که گرایش بشر به یک وجود متعالی از عمق جان او ریشه می گیرد و یک امر فطری است. اگر حس پرستش نه یک گرایش ذاتی و فطری بلکه صرفاً یک رسم و عادت در بین افراد می بود، همانند هر رسم و عادت دیگر منحصر به جامعه خاص یا متعلق خاصی از تاریخ بود، در حالیکه نتوان جامعه ای را در تمام تاریخ پیدا کرد که بکلی خالی از نوعی پرستش و نیایش بوده باشد.

 پس حس مذهبی و پرستش، اشکال و جلوه های مختلفی دارد. ولی می نوان دریافت که بین اینهمه مظاهر گوناگون، قدر مشترکی وجود دارد که همان مفهوم کمال و بویژه "کمال مطلق" است. اگر در روزگاری بشر خورشید و ماه و ستارگان را می پرستید یا در آستان مجسمه های چوبی و سنگی سر به خاک می سایید و برای جلب رضایت آنها قربانی می کرده است، همه آنها بدین خاطر بوده است که انسان هر یک از این  امور را مظهر خاصی از کمال می دیده است. ولی نکته مهم در این است کمال مطلوب بشر، کمال مطلق است نه کمال نسبی. اگر محرک انسان برای پرستش یک موجود، کمال آن بوده است این بدان معنی است که اگر کمال بالاتری راببیند توجه بیشتر خود را به آن معطوف می کند و از کمال پایین تر بکلی قطع نظر کرده و یا توجه کمتری به آن می کند. از اینجا می توان دریافت آن وجودی که بشر شیفته پرستش اوست و گرایش و تمایل شدید به او با سرشت و فطرتش عجین شده است، نه این کمالات نسبی و واهی بلکه آن کمالی است که فوق او کمالی متصور نیست. همین امر که عطش بشر در یافتن معبود اصلی خود سیراب نشده و به هر کمالی که مشاهده می کند، تشنه یافتن کمال بالاتری است بخوبی نشان می دهد که معبود واقعی نباید موجودات ناقص و سرپا نیاز بلکه باید آن موجودی باشد که جامع جمیع کمالات و پیراسته از هر نقص و نیازی باشد.پس متعلق اصلی حس پرستش در واقع کمال مطلق است و اگر هم بشر به پرستش چیزهای دیگری در طول تاریخ روی آورده است، دلیلش آن بوده است که پرده های غفلت، او را در تعیین مصداق حقیقی کمال مطلق به خطا دچار کرده و به انحراف کشانده اند.

جهان ممکنات خالقی دارد که ان را ایجاد کرده و هر لحظه ابقاء می کند. نیاز مخلوق به خالق نه یک نیاز موقت بلکه یک احتیاج دائمی و مداوم است. مخلوقات نه فقط در لحظه اول پیدایش بلکه در تمام لحظات هستی خود به او محتاج و متکی اند. او قیوم است و همه به او قائمند.

یکی ازبالاترین مراتب خداشناسی، درک همین معنا است که انسان همین امر را به همه وجود خود وجداناً بیابد که قیومی دارد که هر لحظه هستی بخش است و اگر آنی فیض خود را وی منتقع نماید، جز عدم محض چیزی از وجود و کمالات او باقی نمی ماند.ولی بسیاری از اشتغالات و تعلقات در این جهان همچو حجابی مانع از درک این معناست. اکثریت افراد انسان از قیوم خود غافلند. یکی از علل مهم این غفلت آنست که سرمایه های وجودی او وی را آنچنان بخود مشغول داشته است که فراموش کرده است وجود و همه کمالات و دارائیهای او از دیگری است.

خداوند متعال برای آنکه به ما بفهماند که شما از خودتان هیچ چیز ندارید و هر چه که دارید از قیومتان است، راهی جز این نیست که ما را در طول زندگی به یک حال باقی نگذارد و دائماً از وضعی به وضعی و از حالی به حال دیگر درآورد. این تغییر احوال باعث می شود که ما با همه وجود متوجه و متذکر این معنا شویم که " ما روی پای خود نایستاده ایم و خود، قیوم خویش نیستیم. کس دیگری قیوم ماست و اوست که اوضاع و احوال ما را دگرگون میکند پس سزاوار است که بجای پیشه کردن کبر، سر تسلیم و خضوع در مقابل او فرود آوریم"


تفاوتی که خداوند در خلقت مخلوقات گذاشته است، ظلم به آنها محسوب نمی شود زیرا:

اولاً: مخلوقات، قبل از آفرینش معدوم محض بوده و لذا حقی بر خدا نداشته اند تا تضییع حق آنان موجب ظلم به آنها باشد. خلقت موجودات بر مبنای لطف و بخشش محض صورت گرفته است نه بر مبنای حق و طلب آنان. بنابراین لطف هر قدر هم ناچیز باشد عطیه ای از جانب خدای مهربان است و ظلم نیست.ثانیاً: اگر لطف کم را ظلم بدانیم، همواره باید به خدا نسبت ظلم بدهیم زیرا الطاف الهی بی پایان است و هر قدر هم زیاد عطا شود باز هم در مقایسه با لطف بیشتر، کم جلوه می کند.

فلسفه آفرینش

هدف خدا از خلقت آفرینش چیست؟

اگر مقصود از اینستکه خدا از آفریدن موجودات چه فایده ای نصیبش می شده است؟ پاسخ این است که هیچ نفی و بهره ای از خلقت مخلوقات عاید خداوند متعال نمی شود. یعنی اگر هدف را به معنای اول در نظر بگیریم خدا از آفرینش هیچ هدفی نداشته است. زیرا از آنجا که خداوند بحکم واجب الوجوده بودن هیچ نقص و حدی در ذات پاکش نیست و کامل من جمیع الجهات است بنابراین معنی ندارد که افعال او به قصد بهره بردن و تاًمین نفی شخصی صورت بگیرد. ما که ازحاصل افعال خود فایده می بریم بدین خاطر است که در ذات خود ناقصیم و با افعال خویش سعی در رسیدن به کمال و جبران نواقص و کمبودهایمان داریم. اما موجودی که هیچ گونه کمبود و نقصانی در ذاتش راه ندارد، در افعال خویش هم به دنبال نفع و فایده نیست. بنابراین هدف به معنای اول در مورد افعال الهی صادق نیست.

از طرف دیگر می دانیم که اگر فعلی متضمن هیچ گونه فایده ای نباشد کارعبث محسوب می شود فاعلی که هیچ قصد و هدف خاصی را در فعلش مد نظر نداشته باشد، به کار بیهوده و عبثی دست زده است و روشن است که فعل عبث نشانه نقص فاعل است. اما از آنجا که پروردگار هستی مبری از هر نقصی است، امکان ندارد که از او فعل لغو و عبث سربزند. او حکیم است و معنای حکیم بودن وی هم اینستکه کلیه افعال او هدفدار است و هیچ گونه فعل بیهوده و بی حاصلی از او صادر نمی شود. بنابراین چون فعل خدا باید هدف داشته باشد و از طرف دیگر این هدف نمی تواند نفع خود وی باشد پس نتیجه می گیریم که هدف افعال الهی باید متوجه دیگران باشد. در مورد فلسفه خلقت هم مطلب به همین گونه است یعنی هدف ازآفرینش نه فایده بردن خداوند بلکه بهره مند کردن خود مخلوقات می باشد. آنها هستند که از رهگذر خلقت منقطع می شوند و به کمال می رسند.

                 من نکردم خلق تا سودی کنم                                     بلکه تا بر بندگان جودی کنم

نه خلق موجودات ذره ای بر کمالات خدا می افزاید و بحال او سودی دارد و نه خلق نکردن عالم چیزی از کمالات او می کاهد. آفریدن و نیافریدن برای خود او علی السویه است. خلق کردن موجودات نه براساس نیاز که بر مبنای جود و لطف محض صورت گرفته است.

چه نفع و بهره ای از آفرینش نصیب موجودات می شود؟

پاسخ این است که بزرگترین نعمتی که در اثر آفرینش عاید موجودات می شود در درجه اول نعمت "وجود" است. این نکته است که متاسفانه از آن غفلت می شود. یعنی توجه نمی کنیم که بزرگترین لطف در حق یک موجود اینستکه او را از نیستس محض خارج کرده و لباس هستی بپوشانند. ما علم و قدرت و سلامتی و ثروت و... را از لطف و نعمت می دانیم ولی از این امر غفلت می کنیم که عطای "وجود" از هر نعمتی بالاتر است. این نکته ای است که عقل و فطرت ما به خوبی به آن گواهی می دهد. اگرما را مخیر کنند که آیا علم و ثروت خود را حاضرید ازدست بدهید یا اصل وجود خود را؟ هیچ انسان عاقلی آنها را بر ذات خویش ترجیح نمی دهد. ما اگر اینها را همه طالبیم به جهت آن است که به "وجود" ما تداوم بخشیده و هستی ما را برایمان لذت بخش تر کند. هر کسی که در آستانه مرگ قرار گیرد می یابد که برای ادامه حیات خود حاضر است  قدرت و ثروت و سایر نعمتهای خویش را فدا نماید. پس در یافتیم که بزرگترین نعمت خداوند بر موجودات، نعمت"وجود" است و سپس نعمت"معرفة الله".

 اما پس از اعطای نعمت وجود، نعمتها و کمالات دیگری هست که هر یک از موجودات، به تناسب خود می توانند به آنها دست یابند از قبیل حیات، علم، قدرت، اراده و... حتی اگر خود وجود را هم لطف و کمال ندانیم . 

اما در میان همه موجودات، انسان از ویژگی های خاصی برخوردار بوده است که همین ویژگی ها سبب می شود تا او به کمالاتی به مراتب بالاتر و گسترده تر از سایر موجودات دست یابد. یکی از مهم ترین این خصوصیات، صفت"اراده و اختیار" می باشد. اختیار انسان به او این توانایی را می دهد که از میان راههای گوناگون یکی را برگزیند و روشن است که اعمال مختلف و متضاد، آثار متفاوتی در وجود انسان دارد. 

ولی واضح است که در بین همه کمالات هیچ کمالی به پای معرفت پروردگار هستی نمی رسد چرا که معرفت هر چیز دیگر معرفت به مخلوق است و بدیهی است که شناخت خالق جهان از شناخت مخلوقات او بالاتر است. "معرفة الله" را از هر کمال و نعمت دیگری بالاتر معرفی می کنند.

از طرف دیگر به کمال رسیدن یعنی هر چه بیشتر به مبدأ کمال نزدیک شدن و از او بهره گرفتن و از آنجا که خداوند یگانه منبع و مبدأ اصلی همه کمالات است پس تکامل یافتن به معنی نزدیک شدن به خدا است. از دیدگاه جهان بینی الهی، کمال واقعی چیزی جز تقرب به خدا نیست اما روشن است که قرب به یک موجود جز با تحصیل رضای او امکان پذیر نیست.س قرب الی الله فقط با تحصیل رضا و خوشنودی الله میسر است.

جمع بندی فلسفه آفرینش (به طور خلاصه)

1- گاهی هدف فاعل از انجام یک فعل، "نفع بردن خود" و گاهی "نفع رساندن به دیگری" است.

2- چون خداوند کامل مطلق است، پس افعال خود را به خاطر "نفع و کمال خود" انجام حمی دهد.

3- خلق و آفرینش به عنوان فعل الهی، صرفا براساس،"لطف محض" خداوند و رساندن موجودات به "منافع و کمالات" گوناگون صورت گرفته است.

4- بزرگترین نعمتی که در آفرینش نصیب موجودات می شود، در درجه اول همین "وجود یافتن" است.

5- غیر از نعمت وجود، کمالات و نعمت های دیگری برای موجودات و بالاخص انسان در نظر گرفته شده استکه بالاترین آنها کمال "معرفة الله" است. مجموع تمامی این نعمتها و کمالات است که هدف کلی آفرینش را تشکیل می دهد.

6- به کمال رسیدن یعنی "قرب به خدا یافتن". این قرب جز از طریق بندگی و اطاعت محض از خدا و تحصیل رضای او امکان پذیر نیست.

7- چون عبودیت یگانه راه تکامل و قرب الی الله است به همین دلیل به عنوان هدف آفرینش مطرح شده است.


چرا خداوند درخلقت موجودات تفاوت قائل شده است؟

1- "تفاوتها" یکی از بزرگترین آیات الهی

معرفت خدا و شناخت صفات او از والاترین کمالات محسوب می شود. یکی از طرقی که ما را به سمت پروردگار سوق می دهد، تفاوتی است که در خلقت مشاهده می شود. آفرینش موجودات گوناگون ومتنوع به خوبی حکایت از علم و قدرت وسیع آفریدگار می کند. به همین جهت پروردگار هستی از طریق تفاوت بسیار وسیعی که در خلقت موجودات برقرار کرده است، کمالات خود را به ما می نمایاند و بدیهی است که ارائه این کمالات به ما معرفت را نسبت به خالق جهان کاملتر می کند. یعنی تفاوتها، نشانه های بزرگ و روشنی بر علم و فدرت الهی اند. 

2- تأثیر تفاوتها در زندگی عملی و رابطه انسانها با یکدیگر

بسیاری از تفاوتها گرچه از نظرمعرفتی سودمندند، در زندگی عملی انسان و هم چنین ارتباط افراد بشر با یکدیگر نیز تأثیر بسزایی دارند. از جمله این تفاوتها اختلاف نژادها و زبانها و رنگهاست.

3- رابطه "تفاوتها" و "عبودیت"

عقل و فطرت و نیز تعالیم الهی اسلام گواه این مطلبند که میان خوف و رجاء  نسبت به پروردگار و نیز مقام شکر و دعا از یک طرف با معرفت و عبودیت خداوند از طرف دیگر رابطه بسیار عمیق و نزدیکی برقرار است.

جهت دریافت فایل آغاز خداشناسی، خود شناسی است لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 2,900 تومان

خرید

برچسب ها : آغاز خداشناسی، خود شناسی است , خداشناسی از یک راه مطمئن , دانلود آغاز خداشناسی، خود شناسی است , خداشناسی , خود شناسی , معارف , خوف و رجاء , رابطه انسانها با یکدیگر , وجود یافتن , عبودیت , معرفة الله , فلسفه آفرینش , قرب به خدا یافتن , لطف محض , کمال مطلق , الهیات , انگیزه خداجویی , صفات جمال و جلال , صفات ثبوتیه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر